Enter your email Address

دوشنبه, بهمن ۱۰, ۱۴۰۱
Apparatuss
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
آپاراتوس
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها

آینده‌ها، شهرها، معماری

الیزابت گراس | پویا غلامی
صفحه اصلی هنر معماری و هنرهای تجسمی

با در نظرگرفتنِ سه مقوله­‌ی معماری، شهرها، و آینده، می‌خواهم مجموعه‌ای از بُن‌انگاره‌ها یا فرضیات کارآمد ارائه دهم که به اندیشیدن درباره‌ی پیوندِ بین این سه موضوع کمک می­‌کنند: احتمالا این بن‌انگاره‌ها بیشتر به تصور حالات آینده [1] و امر نو[2] و کمتر به معماری مربوطند. مشخصاً نمی‌خواهم به پیش‌بینی آینده‌های ممکن بپردازم یا تصوراتی را بر آینده‌های ممکن فرابیفکنم، بل در عوض می‌خواهم این مسئله را بررسی کنم که خودِ مفهومِ امر نو و حالت آینده (دست‌کم آنطور که فعلاً تجسم می‌یابند) چطور بر شیوه‌ی اندیشیدن ما به بدن‌ها، شهرها، و مناسبات‌شان تاثیر می‌گذارند و می‌توانند به بازپیکربندی این شیوه‌ی اندیشیدن کمک کنند.

یک. فانتزی‌ها درباره‌ی آینده همواره، دست‌کم تا حدی، فرافکنی‌ها، تصاویر، امیدها، و دهشت‌هایی هستند که از زمان حال برآورد و برون‌یابی[3] شده‌اند، گرچه نه صرفا از موقعیت زمان حال‌ بلکه از خیال فرهنگیِ زمان حال، از خود‌ـ‌بازنمایی‌اش، از نهفتگی‌ها[4] یا مجازیت‌‌های[5] خاص­اش. این فانتزی‌ها خواه خود‌ـ‌تحقق‌بخش و از اینرو پیشگویانه باشند، و خواه شدیداً داستان‌سُرایانه، نقاط عصب­دردِ ناشی از نیروگذاریِ روانیِ کنونی و اضطراب را نشان می‌دهند، آن‌ها جای­گاهِ آسیب‌پذیری شدید، اضطراب، یا خوش‌بینی هستند. به این معنا، فانتزی‌های ما درباره‌ی آینده بیش از آنکه شاخص‌ استحاله یا ضامن یک زمان ‌حالِ در‌-شُرف‌-آمدن باشند، وضعیت زمان حال و نشت‌پذیریِ آن را فاش می‌کنند. 

دو. شهرها همواره تصاویر و فانتزی‌های بدن‌ها را بازنمایی و فرافکنی کرده‌اند، چه این بدن‌ها فردی باشند، چه جمعی، و چه سیاسی. به این معنا، می‌توان شهر را به‌منزله‌ی یک ‌پروتز-بدن‌ (جمعی)[6] در نظر گرفت، یا به‌منزله‌ی مرزی که بدن‌ها را قاب‌بندی و حمایت می­کند و به آنها جایی برای اسکان می­‌دهد، و توأمان فرم‌ها و کارکردهای خاص خودش را از آن بدن‌ها (یا از آن بدن‌های خیالینی) که می‌سازد اخذ می‌کند. در عین حال، شهرها مکان‌هایی هستند که بدن‌ها را تولید، تنظیم و ساختارمند می‌کنند. این نسبت صرفا نسبتی از جنسِ تعیّنِ متقابل یا یک نمودارِ انتزاعی و تکینِ برهم­کنش نیست: این نسبت به سنخ‌های بدن‌ها (بدن نژادی، قومی، طبقاتی، جنسی) و به سنخ‌های شهرها (اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی) بستگی دارد، و از خلال مناسبات مختلفِ درهم‌تنیدگی، خصیصه‌­یابی، درون‌یابی [یا الحاق][7] و حک [یا ثبت] شدیداً پیچیده می‌شود؛ این مناسبات «هویت‌هایی» را هم برای شهرها با همه­‌ی ویژگی‌ها یا جزئیت‌‌[8]شان، و هم برای جمعیت‌ها با همه‌ی دیگرگونگی[9]‌‌شان، تولید می‌کنند. این نسبت از نوع «تعین‌های کثیر»، با محورهای طبقه، نژاد، و جنس نیست که همگی به‌طور نظام‌مند بر یک پهنه به هم چفت شده باشند، و در عین حال، این­طور هم نیست که بتوان سنخ‌های شهر ــ‌شهرِ صنعتی‌شده، شهر تجاری، شهر متکی به یک یا چند صنعت، یا یک بندر، که در فضاهای شهری یا روستایی قرار دارند‌ــ را روی سنخ دیگری از شهر نقشه‌نگاری کرد. در عوض، این نسبت، هم از جنسِ محدودیتِ مولّد و هم از جنسِ پیش‌بینی‌ناپذیریِ درون‌زاد است: این نسبت نه می‌تواند بر یک پهنه رخ دهد و نه می‌تواند در یک فرمِ تنظیم‌شده اتفاق بیفتد. در حالی‌که نسبت­‌های بین بدن‌ها و شهرها شدیداً پیچیده‌‌اند و تماماً از مؤلفه‌های رفتاری، تنظیمی، روان­شناختی، و اشتراکی اشباع می‌شوند، اما با وجودِ این، جسمانیتِ شهرها و مادیتِ بدن‌ها ــ‌مناسباتِ تبادل و تولید، عادت، هم‌نوایی، جدایی، و تحول‌ــ هنوز باید به قدر کافی جسمانی به اندیشه درآیند. این جسمانیت یا مادیتِ شهر به همان مرتبه از پیچیدگی که مرتبه‌ی پیچیدگی بدن‌هاست تعلق دارد. آنچه جسمانیت شهر می‌تواند شامل شود، آنچه جسمانی یا مادی به شمار می‌رود را آنقدرها سهل و ساده نمی‌­توان تعیین کرد، اما معلوم است که پیچیدگی‌های بد‌ن‌ها  و پیچیدگی‌های شهرها را نمی‌‌توان به فهم درآورد مگر آنکه زبان، بازنمایی‌ها، ساختارها، قالب‌ها و عادات را به­‌عنوان اجزای برسازنده‌ی جسمانیت در نظر بگیریم.  

سه. در جهان غرب، بدن‌ها و شهرها با عمومیتِ گسترده‌شان ــ‌و نیز با نظر به آن گفتارهایی که درکِ شهرها و بدن‌ها را نشانه رفته‌اند (مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری، جغرافیا، و نیز فلسفه، روان‌شناسی و فمینیسم)ــ همگی (چون همیشه) دستخوش تغییرات عملی و ساختاریِ عمده می‌شوند، تغییراتی که به‌وسیله‌ی پیوند پیچیده‌ی بین شرکت‌گراییِ جهانی، انقلاب تکنولوژیکی در ذخیره‌سازی و بازیابی اطلاعات، و دگرگونیِ ارتباطاتِ جهانی ـ‌که خود تحت تاثیرِ چنانی تغییراتی قرار دارند‌ـ ضرورت یافته و پدید آمده‌­اند. از زمان عرضه‌ی کامپیوتر شخصی، از زمانِ کامپیوتری‌شدنِ تراکنش‌های اقتصادی، از زمانِ ظهور اینترنت و ارتباطِ آنیِ جهان‌گستر از خلال تلفن‌های همراه، شبکه‌های ماهواره‌ای، و وبِ ‌جها‌ن‌گستر [WWW]، دگرگونی­‌ها در نحوه‌ی درک خودمان، بدن‌مان، جای‌مان در شهرها و اجتماع‌ها، و نسبت‌مان با آینده همگی تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، دگرگونی‌­هایی که در بطن فرایندی قرار دارند که احتمالاً چگونگیِ درجهان‌بودن ما را بازپیکربندی می­‌کند. اضطراب و شادیِ توأمان ما، در امیدها و ترس‌های برون‌یابی‌شده‌ای قرار دارند که یک تکنولوژیِ تصاعداً رو به رشد وعده می‌دهد: «هدیه‌»ی این تکنولوژی به ما تندخوییِ فزاینده درباره‌ی آن چیزی است که آینده در انبان دارد، چه این آینده تک­‌تک فانتزی‌های ما را به مرتبه‌ی امر دست‌یافتنی یا امر واقع ارتقا دهد، چه ما و امیدهای‌مان را به‌­نحوی ناشناختنی به چیزی جز آنچه اکنون هستیم دگرگون کند.

چهار. این دگرگونی در زمینه‌­ی تکنولوژی ــ‌بیایید آن‌را به طور خلاصه کامپیوتری‌شدن بنامیم‌ــ صرفاً آفرینشِ ابزاری نو یا وسیله‌ای پیچیده‌تر از باقی وسایل اما اساساً و ماهیتاً یکسان [یا عین آن وسایل] نیست. در عوض، کامپیوتری‌شدنِ جهان‌گستر شیوه‌ای از دگرگونیِ همه‌ی پنداشت‌های ما درباره‌ی ابزار یا خودِ تکنولوژی است. فضا، زمان، منطق، و مادیتِ کامپیوتری‌شدن، خودِ ماهیتِ اطلاعات و ارتباطات، و نیز ماهیتِ فضا، زمان، اجتماع، و هویت را به اختلال و تجسم‌­یابیِ دوباره تهدید می‌کند. این تکنولوژی‌ها همچنین دانش‌ها/علم‌ها، شیوه‌های هنر و بازنمایی، شکل‌هایی از ارتباط و برهم‌کنش را ممکن می‌کنند که نه فقط در حال بازپیکربندیِ حیات اجتماعی و شخصی‌اند بل همچنین به معنایی بنیادی‌تر، ورای دانش و کنترل افراد و اجتماع‌ها هستند. این تکنولوژی‌ها، که حدودشان حتی برای طراحان و پیشگام‌ترین محققان هم کاملاً شناخته‌شده نیست، تحت انقیادِ قوانین یا فرایندهای تاریخی، و شاید حتا مقیّد به فرآیندهای تکاملی‌­اند که ما از قبل نمی‌شناسیم و شاید حتی نتوانیم بشناسیم. از آنجاکه کامپیوتری‌شدن خط‌‌ سیری دروناً پیش‌بینی‌ناپذیر در حیات جهانی را به راه انداخته است، از ابزار یا نوآوری فرهنگیِ صِرف فراتر می‌رود. این خط‌ سیرهای پیش‌بینی‌ناپذیر جدید نیستند؛ این خط‌ سیرها، خواه از طرف جابه‌جایی‌ پهنه‌های یخیِ قطبی تحمیل شده باشند خواه با تولیدِ تسلیحات هسته‌ای، همگی نیروهایی هستند که به استحاله‌ای جهان­شمول شکل می‌دهند. تأثیر جهانیِ استحاله‌ی تکنولوژیکی از حیث درون‌زاد کمابیش یکسان است. شاید به همین دلیل باشد که این دگرگونیِ تکنولوژیکی بیشتر در افق بلند‌مدتِ تکامل[10] درک شده است تا در افق کوتاه‌مدتِ توسعه یا تغییر تاریخی.

پنج. این تکنولوژی‌ها به شیوه‌ای قابل توجه در خدمت دگرگون‌­سازیِ بدن‌ها نبوده‌­اند ــدست‌کم هنوز نه‌ــ بلکه اساساً آن شیوه‌ای را دگرگون می‌کنند که بدن‌ها بر اساسش به فهم درمی‌آیند، این تکنولوژی‌ها سپهر خیالیِ‌ بدن‌ها و بازنماییِ زیسته‌شان را دگرگون می­‌کنند. این تکنولوژی‌ها فانتزیِ کنش، ارتباط و اتصالِ از راه دور را وعده می‌دهند (و در برخی موارد به آن دست می‌یابند)، این تکنولوژی‌ها فانتزیِ یک وجود بدیل یا مجازی را وعده می‌دهند که می‌تواند جاذبه و ثقل خود بدن را کنار گذارد و چنان محدودیتی را دور بزند: این تکنولوژی‌­ها مناسباتِ فضامند را از طریقِ فشردگیِ مناسبات زمان‌مند وساطت کرده‌اند، آن‌ها برهم‌کنش و ارتباط از طریق وساطتِ مجازی و صفحه‌نمایش را دگرگون کرده‌اند، آن‌ها انگاره‌ی اجتماع را از طریقِ گسترش جهانیِ گزینشگر استحاله بخشیده‌اند. بدن‌ها آشکارا ابژه‌هایی برای دگرگونی‌­ها و انضمام‌های پروتزی، بهینه‌سازی مجازی و وساطت فنی هستند و همواره نیز بوده‌اند. کامپیوتری‌شدن این ولعِ پروتزی را دگرگون نمی‌کند؛ در عوض، درجاتِ صمیمتش با بدن، اندازه و ماهیتِ مداخله‌ی پروتزی را دگرگون می‌کند: خُرد‌-ماشین‌ها رگ‌ها و شاهرگ‌ها را می‌روبند، خُردکامپیوترها با بهینه‌سازیِ قلب یا ریه می­‌تپند. کامپیوتری‌شدن، با راه­بردن به فانتزیِ تبادل‌پذیریِ بدن و فیگوراسیونِ جسمانی­اش و حتی فراروی از بدن و آن فیگوراسیون، یک آناتومیِ خیالی را چنان دگرگون می‌­کند که یکسره ورای ظرفیت‌های تکنولوژیکیِ آن آناتومی است.

شش. با این‌حال، هرچند ظرفیت برای دگرگونی و انضمامِ تکنولوژیکیِ بدن پیش‌بینی‌ناپذیر است اما چنان تکنولوژی­‌ای فقط در مقامِ بدن، همراه با بدن، و از طریقِ بدن ممکن و کارآمد می‌­شود (بدن تکنولوژی را تا آنجاکه بتواند در خود ادغام می­‌کند، نه فقط در عملیات و کارکردهای تنانه بل در ‌پنداشتِ خیالی بدن از خویش). الغای بدن و وراروی از آن ناممکن است. حدود بدن همانا حدود نوآوریِ تکنولوژیکی هستند ــ حال این حدود هرچه باشند، و آشکارا هیچ نمی‌دانیم که حتی چطور پاسخی قطعی به مسئله‌ی حدود بدهیم. بدن‌ها بنا بر قابلیت سازگاری‌‌شان می‌توانند با تکنولوژی و در مقامِ تکنولوژی یکپارچه و مدل‌سازی شوند. تکنولوژی حدِ بدن است، تکنولوژی «بیرونی‌»ترین و نیز «درونی‌شده‌»ترین دامنه‌ی دسترسی بدن است. به این معنا، تکنولوژی ضرورتاً نه به یک سوژه یا یک اجتماع بل به ظرفیت‌های تنانه و به ساحات خیالیِ تنانه گره می‌خورد.[1]

هفت. و به این ترتیب، فرضیه­‌ی واپسین: تکنولوژی تا درجه‌ای که (گاه به‌طرزی نامحسوس و گاهاً محسوس) در فرایندِ استحاله‌­ی بدن‌ها باشد، تنها تا همان درجه قادر به استحاله‌­ی شهرهاست. شیوه‌ی آیندگی [چگونگیِ حالات آینده]یا به‌عبارتی شیوه‌ی شُدن، شرطِ وجود تنانه است (این چیزی است که تکامل یا فرگشت به ما می‌آموزد، اگر اصلاً چیزی بیاموزد): شیوه‌ی آیندگی یا شیوه‌ی شُدن، همانا حیات و وجودِ شهر نیز هست. امر تکنولوژیکی شهرها را آن‌طور که می‌شناسیم‌، به از رده ­خارج­‌شدن تهدید نمی­‌کند، زیرا دگرگونیِ شهرها با دگرگونی‌­های بدن هم‌­طنین است. شهرهای آینده کمابیش به یقین شبیه شهرهایی که امروزه می‌شناسیم خواهند بود اما فقط تا آن حد که بدن‌های آینده شبیه بدن‌های ما باشند و بر طبق حالتمندی‌های مختلف این بدن­‌ها عمل کنند. به این معنا، مثل شهرهای زمان حال، در موردِ شهرهای آینده نیز با تحمیل جمعیتی بی‌­میل‌­ورغبت، یا جمعیتی بیرونی، طرف نخواهیم بود[2]. بدن‌های این جمعیت به شرایط فضامند، به پیوندهایی میان همدیگر، و به مکان‌های مختلفی نیاز دارند که هم بدن­‌های شهرها، شیوه‌های عملِ این بدن‌­ها، دستاوردها و اقتضائات تکنولوژیکی‌شان را نقشه‌نگاری کنند و هم با چنان بدن­‌هایی برهم­کنش داشته باشند.


یادداشت ترجمه:

[1] گراس با جهت‌­گیری‌­های نظری و آزمونگری‌­های فرایندمحور و عملیِ اجراهای استلارک [Stelarc] و مشخصاً با سیر مناقشات نظری و عملیِ یکی دو سده­ی اخیر حول نسبت بدن و تکنولوژی از هایدگر تا کیتلر آشناست. سریِ اجراهای تعلیق نزد هنرمند استرالیاییِ پرفورمنس، استلارک، یکی از دقایق تعیین‌­کننده­‌ی نظری در مفهوم‌­پردازیِ دوباره­‌ی نسبت‌­های میان حسیت، ادراک، عاطفه، و هوش نزد برایان ماسومی (مترجم هزار فلات به انگلیسی) نیز به شمار می­‌رود که در میانِ به­‌اصطلاح دلوزی­‌های معاصر، اندیشمندی شناخته‌­شده، نوپرداز و مؤثق به شمار می‌­رود. او در جستار بلند استلارک: کیمیاگریِ تکاملیِ عقل به نسبت­‌های میان بدن و تکنولوژی خاصه در اجراهای استلارک نظر می‌­افکند (ترجیحاً از به­‌کاربردنِ «معصومی» برای نام خانوادگیِ این نویسنده و اندیشمند معاصر هندی­‌الاصل پرهیز می­‌کنم). از آنجاکه ازحیث عملی و آزمونگرانه، استلارک یک پیشگام نوآور در عرصه­‌ی خود محسوب می­‌شود، و آنچه را که به زبان نظریه و گمانه‌­زنی نوشته است برآمده از حسیت­‌ها و ادراک‌­ها و تنش‌­ها و معضلات متعاقبی است که مستقیماً بر گوشت، بدن، اندام­‌ها و سیستم عصبی‌­اش اثر گذاشته‌­اند مثال موردی مناسبی برای گمانه­‌زنی گراس در این بند به نظر می­‌رسد. خود استلارک در یکی از اندک متن­‌های نظری‌­اش که وجهی مانیفست­‌گونه و تجربه‌­گرا دارد، از «بدنِ منسوخ انسان» سخن می‌­گوید، و با نظر به آنچه از فرگشت می‌­دانیم به محدودیت‌­های بشرِ نسخه­‌ی از­ رده­ خارجِ پلیستوسنی (دوره‌ی چهارم زمین‌­شناسی، که در اواخرش نخستین هوموساپینس‌­ها بر زمین ظاهر شدند) می‌­تازد. به باور او، فراسوی مسئله­‌ی بسیار انسانیِ آزادی بیان، آزادیِ تعیین تقدیرِ ژنتیکی و بازمهندسیِ DNA نهفته است که به باور او در مقامِ یک انتخاب تکاملی و زیست­‌شناختی به مسئله­‌زای دهه­‌های آتی بدل خواهد شد، آنجاکه دانش‌­های نوین فن­‌بنیاد و های­تک خواهند کوشید جبرِ ژنتیکی، قیود بخت­‌آورد و امر ذاتی را از دور خارج کنند؛ نزد استلارک، امروزه نیز تنها سیلانِ داده­‌ها یا جریان اطلاعات است که در مقام یک پروتز یا اندام مصنوعی بر آن است تا در مقیاسی سیاره‌­ای بدنِ منسوخ بشر را همچنان سر پا نگه دارد. استلارک به یک واقعیت موجود یا وضعِ موجودِ بنیادی حمله می‌­برد؛ اگر بدن انسان وابسته به تنفس، ایستادنِ قائم بر دو پا، محدود به دیدِ دو چشمی، و صرفاً برخوردار از یک مغزِ 1400 سانتی­متر مکعبی است که عملاً در دقایق پیچیدگی و در سرحدات ناممکنی، مرعوبِ دقت، سرعت و توان تکنولوژی می‌­شود، اگر بدن ساختاری بسیار کارآمد یا باداوم ندارد، مستعد بیماری و محکوم به خستگی، نقص، زوال و فناست، و عملکردش در تبعیت محض از سن­و­سال تعیّن می­‌یابد، پس در نسخه­‌ی به‌سازی­‌شده و پساتکاملی، با بدن نه در مقام سوژه بل در مقام ابژه طرف هستیم؛ نه ابژه­‌ی میل، بل ابژه­ای برای طراحی­‌کردن‌­های مداوم و سازگار با یورش تکنولوژی، آنقدرکه بتواند در بیرون از جو زمین، در محیط‌­هایی با فشار و دمای شدیداً متغیّر و متفاوت، در محیط­‌های جاذبه‌­ی صفر، مملو از تشعشع، بدون اکسیژن و بدون اصطکاک، دوام داشته و بقا یابد؛ تاآنجاکه حفظ رطوبت بدن در بیرون جو زمین بس دشوار و خطیر است، پس مسئله­‌ی آب­زدایی و توخالی­‌کردنِ بدن، سفت­‌وسخت­‌کردنِ بدن، در افقِ جرح‌­وتعدیل­‌های آتی قرار خواهد گرفت و رشد آینده­­‌ی تکاملی از بازمهندسی، دستکاری و دگرگون­‌سازیِ پوست بشر سربرخواهد آورد. به این قرار، سایبر­ـ­سیستم‌­ها تدریجاً بدن­‌های بدیل، هیبریدی [چندرگه]، و جایگزین را خواهند ساخت. بدن انسان در پیچ بسیار مهمِ سیر تکاملی­‌اش ناگزیر است که مهار زیست­‌شناختی، فرهنگی و سیاره­ مبنای خود را درهم­ بشکند؛ از دید استلارک، یورش تکنولوژی به بدن، سازگارترشدنِ فزاینده­‌ی بدن با میکروتکنولوژی­‌ها  و ماشین­‌های هوشمندِ مینیاتوریِ دارای قابلیتِ همزیستی با ارگانیسم بشر، وجهی بالقوگی‌­آفرین به همراه دارد؛ با نصب برنامه‌آگاهی نو، یا تعبیه­‌ی پروتزهای نو، حیات بشر تدریجاً دستخوش خُردانقلاب­‌های فن‌­علم می­‌شود، و با سنخی از بشرِ وصله­‌دوزی­‌شده، محصولِ آزمونگری­‌های فن‌­علمِ نظامی­‌شده، برای نوعی از پرورش و رشدِ پساتکاملی طرف خواهیم بود. استلارک (که مورد نقد شدید ویریلیو نیز قرار گرفته بود) در آن متن تأمل­‌برانگیزش از منظری ایجابی، هواداری از یورش تکنولوژی به بدن را فرمول­‌بندی می‌­کند. به نظر می­‌رسد دورنمای گراس در انتهای این بند آنچه که نزد استلارک قطعیتی عمدتاً امتدادی یا برون­گستر [extensive] محسوب می­‌شود را در ساحت توانش‌­ها یا بالقوگی‌­ها [potentialities] جای داده و به ورطه­‌ای مجازی برای اندیشیدن به کثرت­‌های پساانسانی و نیاندیشیده­‌ی نسبت بدن و تکنولوژی پروبال می­‌دهد؛ او هم در چند بند پیشین و هم در بند واپسین به گذر از بدن فردیِ مورد بحث به پیکره­‌ی جمعیِ شهر پرداخته آنجاکه خودِ بدنِ فردیِ مذکور پیشاپیش در معرض یورش شبکه­‌ی تکنولوژیکیِ شهرِ فرضاً هوشمند و متصل به زمانِ جهانی در مقام یک «خارجِ برسازنده» قرار دارد. برای مطالعه بیشتر درباره­ی افقِ نظری و تجربه‌­گرای استلارک بنگرید به: از روان­­‌-­بدن به سایبر­ـ­سیستم­‌ها: تصاویر به‌منزله‌­ی موجودیت‌­های پساانسانی، در ماشین­‌های اجرا: بر مرزهای تئاتر، مجموعه­ مقالات (لورا کال، گابریلا جیاناچی، برایان ماسومی، استلارک و دیگران)، ترجمه‌ی ساره پیمان و پویا غلامی، نشر دیبایه. 1397.

[2] ممکن است اشاره‌­ی گراس به جمعیتِ بی‌­میل­‌و­رغبت و فرضاً تحمیلیِ بیرونی یا توده­‌هایی که انگار از بیرون آمده‌­اند، ما را دچار ابهام یا سوءفهم کند؛ اینکه نویسنده خوش­بینانه و با چشم­پوشی بر قسمی از وجوه بالفعل به طرح مسئله پرداخته، خاصه اگر وضعیت بحران پناهندگان و سیل مهاجرت‌­های اجباریِ انبوهه‌­ای از عراق و افغانستان، از سوریه یا اکراین را در نظر آوریم که گاه به صورت میلیونی و گاه زورکی یا تحمیلی وارد سرزمین‌­های اصطلاحاً توسعه‌­یافته‌­تر می‌­شوند. ضمن اینکه به یاد داریم دلوز در کتابش درباره­‌ی فوکو (1988) از مفهوم intrusion به­‌منزله­‌ی یک‌جور تعدی یا ورود سرزده و زورکی و تحمیلی ضرورتاً وجهی منفی استنباط نمی‌­کند، اولاً اشاره­‌ی گراس به تولیدِ درونماندگارِ بدن­‌ها/جمعیت­‌ها، شهرها و تکنولوژی­‌ها در و از خلال یکدیگر در پیشبرد بند به بند مطلب کاملاً گویاست و نویسنده با نظر به بالقوگی‌­های زمان حال و مجازیتِ فانتاسم­‌های جمعی درباب آیندگی این خط سیر گمانه‌­زن را پیش می­برد، و ثانیاً در میان بندها او مشخصاً از «جهان غرب» نام می­‌برد و سعی می­‌کند چارچوب عینی و حدود کمابیش بالفعلِ مد نظرش را معین کند. هرچند این تدقیق نسبی تحت شرایط انضمامی کنونی نابسنده می‌­نماید و به رغم تحدید مفهومیِ گراس به نظر می­‌رسد که باز هم جای چون‌وچرا، خاصه در کاربست همان «جهان غرب» برجای می‌­ماند: الف) در قلمرومندیِ خود داخل به‌­منزله­‌ی یک داخلِ قلمروگذاری­‌شده و فراکُدگذاری­‌شده: برای نمونه، سمپتوم جهان­‌فراگیرِ موسوم به Hikikomori را در نظر بگیریم که با نظر به توسعه­‌ی افق تکنولوژیکی در سطح سیاره‌­ای (برای مثال در «مِتاوِرس») یک مدل‌سازی کمابیش درخور به شمار آید؛ کاربران معتاد به بازی که تا حد مرگ به صفحه‌ی ­نمایش چسبیده‌­اند را ابداً نمی‌­توان «جمعیتی بیرونی» به شمار آورد؛ این سنخِ روان‌تنی شاید بیش ­از حد غرق در فضای شناور و سیال بازی [game space] انگاشته شده و گرفتار در انقیاد ماشینی و سوبژکتیوسازیِ فزاینده به شمار آمده، و رواناً «درونی­‌شده» محسوب شود اما با این‌­حال سنخی از بیرونیتِ بیمارگون را در خود داخل شکل می­‌دهد و از همین­ رو این عارضه یک پدیده­‌ی ثانوی یا پیا­پی‌آیندِ تکنولوژیکی یا عارضه‌­ای جانبی و درون­‌زاد خط قلمروزدای علمی در نظر گرفته شده است، آنجاکه وجه منفیِ تخنه در انفجار چنین روان‌­بدن­هایی بر پیکره­‌ی سازندِ مگاشهری چون یک جراحت یا عفونت رخ می­‌نماید. وانگهی خودِ انگاره­‌ی «جهان غرب» یا «غرب» را از وجهی دیگر نیز می­‌توان به پرسش کشید، به عبارتی؛ ب) از یک خارجِ بازقلمروگذاری‌­شده و فراکُدگذاری­‌شده در داخل: وقتی رویدادهایی چون ترور کارمندان مجله‌ی شارلی­‌هبدو، یا حمله‌­های هرچندوقت­‌یک‌بارِ یک بنیادگرای غیراروپایی به شهروندان عادی یا مسافران متروی شهری اروپایی با سلاح سرد، یا سایر تحرکات تروریستی و بنیادگرایانه‌ی دینی از این دست را در قلب اروپای توسعه‌­یافته به یاد می‌­آوریم که عمدتاً از سوی پناهندگان یا مهاجرانی اصلاً غیراروپایی اما مسکون در آن روی می­‌دهند. در این دو مورد افراطی از برخورد و تعارض شدید عملاً از یک‌سو با نیروشناسی و سنخ‌شناسیِ تکنولوژی‌­های نفس (فوکو) و موردپژوهی‌­هایی درباب خُردسیاست فرسودگی طرف هستیم، اما شاید از دیگرسو، با فرایندهای کودکانه‌­سازی و جهان­‌سومی‌­سازی و حاشیه­‌ای­‌سازی در بطن جهان توسعه‌­یافته طرف باشیم که گتاری پیشتر درباره‌­اش هشدار داده بود؛ و شاید بتوان با پیش­‌کشیدنِ نظرگاهِ فلیکس گتاری در تمرین­‌های اکوسوفیک و احیای شهر سوبژکتیو ‌ــکه از جمله، بحران­‌ها و فجایع مرتبط با بدن‌­ها، شهرها و تکنولوژی را نیز در گستره‌­ای سیاره‌­ای بررسی می­‌کند‌ــ اشاره‌­ی گراس را بازخوانی یا تاحدی تعدیل یا تدقیق کرد. برای مطالعه­‌ی بیشتر در این مورد بنگرید به؛ دلوزگتاری و شهر [دومین کتاب از مجموعه­‌ی «فلسفه، سیاست، شهر»]، ترجمه و تالیفِ ساره پیمان، پویا غلامی، پیمان غلامی، ایمان گنجی، با همکاریِ «فضا و دیالکتیک»، کتابکده­‌ی کسری، 1399، ص­ص 67-83.


[1] futurity: آیندگی یا حالات آینده
[2] the new
[3]extrapolate
[4] latencies
[5] virtualities
[6] (collective) body-prosthesis
[7] interpolation;برآورد درونی
[8] particularity
[9] heterogeneity
[10] evolution: فرگشت

منبع

برچسب ها: آپاراتوسآیندهالیزابت گراسپویا غلامیتکنولوژیشهرمعماری
پست قبلی

سیاه بر سیاه

پست بعدی

دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

پست بعدی
دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب

براندازی سرمایه‌داری و ایمان کور

براندازی سرمایه‌داری و ایمان کور

دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

بدن‌های اروتیک؛ فانتزی در دوردست و امکانات سینماتوگرافیک

بدن‌های اروتیک؛ فانتزی در دوردست و امکانات سینماتوگرافیک

مطالب تصادفی

هیولا

هیولا

از مسیح تا بورژوازی

از مسیح تا بورژوازی

داستان یک اسطوره: «تراکینگ شات در کاپو»

داستان یک اسطوره: «تراکینگ شات در کاپو»

تراژدی و منطق مدوّر زمان

تراژدی و منطق مدوّر زمان

مقدمه‌ای بر تحلیل فیگورال در سینما

مقدمه‌ای بر تحلیل فیگورال در سینما

  • صفحه اصلی
  • هنر
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
آپاراتوس
هنر, فلسفه, ادبیات

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

وارد حساب کاربری خود شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟ ثبت نام

برای ثبت نام فرم های زیر را پر کنید

همه فیلد ها الزامی هستند. ورود

رمزعبور خود را بازیابی کنید

لطفاً نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای تنظیم مجدد رمز خود وارد کنید.

ورود