Enter your email Address

پنجشنبه, تیر ۱۶, ۱۴۰۱
Apparatuss
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
آپاراتوس
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها

بازشتابگرایی

نیک لند | رامین اعلایی
صفحه اصلی فلسفه

مقدمه‌ی ترجمه: مقاله‌ی کوتاه بازشتابگرایی پس از روشنگری تاریک[1] ‌ــ‌که عملاً در توجیه مواضع راست‌گرایی آلترناتیو نگاشته شده‌ــ آشکارترین واکنش نیک لند در مقام فیلسوف به همه‌ی کسانی است که روشنگری تاریک یا جنبش ارتجاع نو را شاخه‌ی فنی و نظری راست‌گرایی افراطی می‌پندارند. لند احتمالاً جنجالی‌ترین شخصیتی است که طی پنج دهه‌ی گذشته از دل فرهنگ پوسیده‌ی فلسفه‌ی انگلیسی برخاسته است. این فیلسوف سال‌هاست می‌کوشد خود را از جرگه‌ی متفکران مرتد معرفی کند ‌ــ‌شوپنهاور، نیچه، باتای‌ــ که آکادمی را به سخره می‌گرفتند و فلسفه را همچون دستاویز و ابزاری برای تشدید معما به کار می‌بستند تا بتوانند وجود را متحول کنند. حمله‌ی کوبنده‌ی او به تثلیث مقدسِ فلسفه‌ی قاره‌ای ــ‌پدیدارشناسی، واسازی، نظریه‌ی انتقادی‌ــ به دشمنیِ همکاران سنتی‌اش با او منجر شد: از سویی اومانیسم‌ستیزیِ زهرآگین او خشم محافظه‌کاران انسان‌دوست را برانگیخت و از سوی دیگر حمله‌اش به نقد نهادی مایه‌ی رسوایی او نزد چپ آکادمیک شد؛ به‌ویژه، اینکه لند ستیزه‌جویانه به استقبال این کفرگویی جامعه‌ستیز رفته که می‌خواهد «هرچه بیشتر روندهایی را که موجب فروپاشی میدان اجتماعی هستند بازاری کند» ــ‌یعنی شتاب‌بخشیدن، به‌جای نقد فروپاشی جامعه در سرمایه‌داری‌ــ مارکسیست‌ها را برآشفت.

درهرحال، او که هر گونه بلندپروازی آکادمیک را یکسره رها کرده بود، درنهایت، مشتاقانه بهای بی‌پروایی خود را پرداخت، هم به‌لحاظ شخصی و هم به‌لحاظ حرفه‌ای. به‌قول رابین مکی، حواری سابق لند، با توجه به سوگیری‌های ضددموکراتیک، ضدبرابری‌طلبی و ارتجاعی فلسفه‌ی لند ــ‌که به‌مدد کانت، نیچه، دلوز-گتاری، و ترکیب آن‌ها با منابعی ناهمگن همچون شطحیاتِ آلیستر کراولی، لاوکرفت، و کرتیس یاروین‌ به‌دست آمده‌ــ پیشاپیش معلوم بود که فاشیسم، یا سویه‌هایی از آن، مقصد نهاییِ فلسفه‌ی آشفته و نامعمارانه‌ی او خواهد بود. هرچند که لند قبلاً در روشنگری تاریک ‌ــ‌این متن مانیفست‌گشته‌ی راست‌گراییِ آلترناتیو‌ــ نسبت فلسفه‌ی متأخرِ خود را با فاشیسم رد کرده بود. او مشخصاً در واکنش به بنجامین نویس، که شتاب‌گرایی دست‌راستیِ او را با تیتر «شتاب سرمایه‌داری به نقطه‌ی فاشیستی» کوبیده بود، فاشیسم را نوعی جنبش توده‌‎ای ضدسرمایه‌داری خواند که با ایده‌ی او مبنی بر اینکه قدرت سرمایه‌داری باید به نیروی سازمان‌دهنده در جامعه تبدیل شود، منافات دارد. البته خیلی دشوار نیست دریافتن این نکته که درنهایت ‍پروژه‌ی فکری نیک لند، به‌عنوان ژرف‌کاوِ دلوز-گتاری، انداختنِ ضداودیپ در «مسیرِ» فاشیسم است و نه تبدیل کردنش به فاشیسم. چون نزد او ضداودیپ ‌ــ‌البته به‌درستی‌ــ بسط نوعی کارکردگراییِ غیرارگانیک است که هر گونه تعالی را، به‌وسیله‌ی مفاهیمی از قبیل ماشین و امر ماشینی و ماشینیزم، فسخ می‌کند. اما او همچنین، برخلاف نظر دلوز-گتاری، ماشینی شدن وحدت‌ها و تفاوت‌ها و همانندی‌ها را ــ‌آن هم بدون مجوزی متعالی‌ــ سراسر امری شرارت‌بار نمی‌داند بلکه، برعکس، آن را در خدمت ناانسانی شدن فلسفه‌ی تولید، یا به‌قولی خداناباور شدن آن، می‌بیند. درواقع، آنچه نزد لند اهمیت دارد حصولِ ادراکی ناانسانی است که، با شتاب بخشیدن به روند سرمایه‌داری، به فعلیت می‌رسد. لند می‌گوید که این ادراک ناانسانی همان ضمیر ناآگاه ماشینیِ دلوزی است که ذاتاً قادر به ریشه‌کَن کردنِ قانون و تبعاً انسان است، مسئله‌ای که سرانجام بی‌محابا او را به دفاعِ از روند از خود بیگانه شدن انسان در جهان ماشینیِ معاصر وادار می‌کند، چون عملاً دیگر راهی جز این وجود ندارد؛ از این گذشته، ایده‌های لند در باب جهانِ آینده وارث بقایایی عظیم از الهیات است که البته مستقیماً از شیفتگی دیوانه‌وارش به حیاتِ غیرارگانیک نشأت می‌گیرد. و مگر الهیات چیزی غیر از این است؟!


آیا کلمه‌ای برای یک «استدلالِ» تماماً بی‌اساس وجود دارد که بتوان آن را بین یک جفت گیومه‌ی کذایی قرار داد تا دست‌کم در معنای اصلی خودش فهمیده شود؟ اگر وجود دارد ــ‌که داردــ فکر می‌کنم اخیراً تمام‌وقت بر روی آن تمرکز کرده‌ام. یکی از آخرین موارد، مطلبی مربوط به وبلاگِ[2] چارلی استراس است که قبل از فرو رفتن بحثش در چُسناله‌های مذبوحانه و چرند[3]، خود را در قالب یک گمانه‌زنی سیاسی جا زده. در این مطلب کذایی هیچ چیز مطلقاً مستدل نیست، اما به سبک خودش بامزه است، مشخصاً وقتی به‌عنوان نشانه‌ای از چیزی دیگر در نظر گرفته می‌شود.

این چیزی دیگر که نوشتم، یک همدستی زیرزمینی و نهانی میان ارتجاع نو[4] و شتابگرایی[5] است. استراس ذیل یک مطلب وبلاگی با عنوان چکشِ ارتجاع نو[6] از دوید برین به طعنه از او پرسیده: «دیوید، آیا سراغ مترادفِ دست‌چپیِ ارتجاع نو؛ شتابگراها رفته‌ای؟» و پس از کپی/پیست کردنِ لینک نوشته‌ی خود آن را چنین معرفی کرده: «این هم برداشتِ من از هر کدام از این ایدئولوژی‌ها: تکینگی‌خواهان تروتسکیستِ سلطنت‌‌طلب!»

استراس یک کمدی‌نویس آینده‌گرا است، پس غیرواقع‌گرایانه است اگر ــ‌از نوشته‌ی او‌ــ انتظار چیزی بیشتر از یک نمایش مفرح داشته باشیم. پس از طی مسیری پر پیچ‌و‌خمِ و سرگرم‌کننده از بخش‌های مختلف نمودار اجتماعی نئولیبرتارین-تروتسکیستی ــ‌که می‌توانست در منحنی زمان‌مانندی از آسمان تکینگی رسوب کرده باشد‌ــ متوجه می‌شویم که حزب کمونیست انقلابی بریتانیا در مسیر عجیبی قرار گرفته است، اما هر نسبتی که آنجا با شتابگرایی (ارتجاع نو فعلاً به کنار) وجود داشته باشد، تماماً از کف رفته است. استراس ــ‌با توجه به غریزه‌ی تئاتری‌اش‌ــ می‌داند که باید قبل از بالا زدنِ گندی که زده، نمایش را تمام کند: «به قرن سلطنت‌‌طلب‌های تروتسکیست، مرتجعین انقلابی و سیاست حاشیه‌ای در ظاهر مهمل و در واقع درست، خوش آمدید!» (اوکی.) پرده بسته می‌شود. کارش هنوز هم می‌تواند در نزد مخاطبانش بامزه به نظر بیاید (حداقل در برابر ضربات سنگین و از سر خشم برین).

ارتجاع نو، شتابگرایی با لاستیک پنچر است. به بیانی کمتر مجازی، ارتجاع نو یعنی اینکه روند شتاب به طور تاریخی جبران ‌می‌شود. در کنار ماشین سرعت، یا سرمایه‌داری صنعتی، یک کاهش‌دهنده‌ی سنگین‌وزن وجود دارد که به تدریج مقدار حرکت آنی (گشتاور) اقتصادی-فنی را به نفعِ انبساطِ خودش کم می‌کند، همچنان‌که فرآیند دینامیک نیز به سوی متاستاز (دگردیسی و ناخوشی) بازمی‌گردد. به طرزی خنده‌دار ادعا شده که تولید این مکانیسمِ ترمزکننده یک ترقی و پیشرفت است. این شاهکار چپ است. اینجاست که ارتجاع نو به‌واسطه‌ی کاتدرال (کلیسای جامع) خواندن این وضعیت ظهور می‌کند.

آیا تله باید منفجر شود (چنان‌که شتابگرایی طرفدارش است)، یا که انفجار خود به تله افتاده است (چنان‌که ارتجاع نو تشخیص داده است)؟این همان خانه‌ی معمایی سایبرنتیکی[7] تحتِ بررسی است. طرح‌ریزی سریع پس‌زمینه‌ی آن ممکن است مفید باشد.

کاتالیزور (سرعت‌دهنده‌ی) نطفه‌ای شتابگرایی در ضداودیپِ دلوز و گتاری فراخوانی بود برای شتاب دادن به روند. دلوز و گتاری مثل موریانه به قلبِ عمارت مارکسیسم زدند که در آستانه‌ی پوسیدن بود و به‌طور کاملاً سیستماتیک دل‌وروده‌اش را از هر نوع هگل‌گرایی خالی کردند تا به چیزی غیرقابل‌تشخیص تبدیل شد، و در نهایت شورمندانه این طرح پیشنهادی را که ممکن است چیزی «بر اثر تضادها بمیرد» یا بعدها خواهد مُرد رد کردند. سرمایه‌داری نه از یک نفی متولد شد و نه از یک نفی خواهد مرد. مرگ سرمایه‌داری نمی‌تواند توسط ضربه‌ی تبر یک پرولتاریای انتقام‌جوی جلاد رقم بخورد، چرا که همیشه نزدیک‌ترین تقریب‌های قابل‌تحقق برای «امر منفی» بازدارندگی و تثبیت‌کنندگی بوده‌اند. این تقریب‌ها با اجتناب از وظیفه‌ی اصلی‌اشان که پیش‌بُردن «سیستم» تا به انتهایش است، پویایی آن را به وانموده‌ای از نظام‌مندی[8] (سامان‌مندی) کاهش دادند و نزدیک‌شدنش به  حد مطلق را به تعویق انداختند. ضد سرمایه‌داری با به‌کمابردنِ تدریجی (تصاعدی) سرمایه‌داری، آن را مجدداً به ساختار اجتماعی خودنگهبان[9] (خودمحافظت‌کننده) پس زد و محتوای آخرت‌شناختی‌اش را سرکوب کرد. تنها راه خروج رفتن به جلو بود.

مارکسیسم نسخه‌ی فلسفی لهجه‌ی پاریسی به سبکی لفاظانه است، اما همان در دستان دلوز-گتاری به چیزی شبیه به طعنه‌ای بزرگتر بدل می‌شود و هر اصل مهم نزد‌ ایمان را به سخره می‌گیرد. فهرست کتاب‌های سرمایه‌داری و شیزوفرنی (که ضد اودیپ جلد اولش است) خلاصه‌ای است از نظریه‌ی ضدمارکسیستی، از بازبینی‌های جدی و شدید (برودل) و نقدهای صریح (ویتفوگل) تا انکارهای تحقیرآمیز (نیچه). مدل پیشنهادی دلوز و گتاری برای سرمایه‌داری نه دیالکتیکی که سایبرنتیک است، و با جفت‌شدنِ مثبت تجاری‌سازی («رمزگشایی») و صنعتی‌سازی («قلمروزدایی») توصیف می‌شود، این مدل ــ‌چنان‌که این‌دو نشان می‌دهند‌ــ ذاتاً به یک حد افراطی (یا «حد مطلق») میل دارند. سرمایه‌داری استقرار منحصربه‌فرد (تکین) تاریخی یک ماشین اجتماعی مبتنی بر تشدید سایبرنتیک (فیدبک مثبت) است که بر حسب اتفاق خود را به عنوان پیشامدی از انقلاب پیوسته‌ی اجتماعی- صنعتی بازتولید می‌کند. از این رو هر چیزی که علیه سرمایه‌داری قیام کند نمی‌تواند با ستیزگیِ ذاتی‌ای که سرمایه‌داری را به سوی فعلیت‌اش سوق می‌دهد، قیاس شود، چون سرمایه‌داری خودبه‌خود سرعت می‌گیرد و به سوی پایانی که از پیش در درونش برقرار است، می‌شتابد (که البته حرکت جنون‌آمیزی است.)

تقدیر و قدردانی مفصل از آنچه شتابگرایی دست‌چپی خوانده می‌شود، بماند برای یک وقت دیگر. «ما با صحبت کردن از طرف فرقه‌ای مرتد در درون مکانیسم ترمزکننده‌ی مدرن، دوست داریم خیلی سریع چیزها را به پیش ببریم.» اوکی، احتمالاً می‌توانیم کاری بکنیم… این ادعا اگر به جایی برسد فقط می‌تواند سرگرم‌کننده‌تر شود. (استراس در این مورد حق دارد.)

ارتجاع نو انگیزه و نیروی‌محرکه‌ی بزرگتر و تنوع همبسته‌تری دارد. اگر آن به یک طیف تقلیل یابد به صلابه‌کشیدنِ کاتدرال ‌ــ‌به این دلیل که نتوانسته جنون مدرنیته را ولو به زور مهار کند‌‌ــ از هر کنشِ چپی، چپ‌تر است. هیولا را از بند رها کردی و حالا نمی‌توانی جلویش بایستی احتمالاً بهترین اتهام منش‌نمای آن است.

در جانب راست بیرونی یک بازشتابگرایی ارتجاع نو یافت می‌شود که می‌توان گفت نقدی است بر شتاب‌زدایی، یا بر ایستایی پیشرونده به منزله‌ی توسعه‌ی نهادی مشخص (کاتدرال). از این نقطه نظر، کاتدرال تعریف غایت‌شناختی‌اش را با عملکرد نوظهور خود در مقام فسخِ سرمایه‌داری کسب می‌کند: چیزی که باید به آن تبدیل شود، امر منفیِ کمابیش دقیق فرآیند اولیه‌ی تاریخی است، چنان‌که ــ‌با همراهی یک جامعه‌ی در حال انحلالِ دورانداخته‌شده که کاتدرال انگلی‌اش کرده است‌ــ در نهایت یک اَبرسیستم سایبرنتیک جابجاشونده (متاستاتیک) یا یک تله فوق‌اجتماعی تشکیل شود. «پیشرفت» در صورت خارجیِ آشکار، بالغ و ایدئولوژیک خود، ضد روندی است برای متوقف کردن تاریخ. تصور کنید روزی بفهمیم که چه چیزی مانع از شتاب گرفتن تکینگی فنی-تجاری است، آن موقع کاتدرال همین مانع خواهد بود.

دستگاه‌های جبران‌کننده‌ی خودسازمان‌دهنده ــ‌یا مجموعه‌های فیدبک منفی‌ــ به شکلی نامنظم بسط می‌یابند. آن‌ها به واسطه‌ی رفتاری ژنریک که «شکار» نامیده شده در پی حفظ تعادل‌اند، تنظیم‌ها و بازتنظیم‌های تجاوزکارانه‌ای که الگوهایی موج‌مانند می‌سازند و ضمن تولید فراریت [قابلیت تبخیر] از سرکوب تحرکات لجام‌گسیخته هم اطمینان حاصل می‌کنند. انتظار این است که شکارچی‌گری یا رفتار تجسس‌گرایانه‌ی کاتدرال در حین پیشرفت تجاوزِ تنظیم بازدارنده به سمت سقوط سیستم و راه‌اندازی مجدد آن، فرصت‌هایی هم برای «تکینگی چپ» (همراه با ترمیم‌های دینامیک بعدی) بسازد. حتی این نوسانات افراطی نیز نسبت به ابرسیستم ناپایداری که پریشانش می‌کنند درونی‌اند، از این جهت که با تداوم نوعی کاتدرال‌سازی روبرو هستیم. پیش‌بینی فرار در بدبینانه‌ترین حالتِ چرخه‌ی شکار جابجاشونده، یک شکل از توهم دیرینه‌ی مارکسیستی است. قفس را فقط در حین حرکت به سمت جلو می‌توان شکست.

برای ارتجاع نوِ بازشتابگرا، فرار به دررفتگی سایبرنتیک جبران‌ناشده هدف راهنما است – دقیقاً معادل انفجار اطلاعاتی یا تکینگی فنی-تجاری. هر چیز دیگری یک تله (یا بنا به تعریف ضرورت قطعی و پویای سیستم) است. امکان دارد سلاطین نقشی در این بازی داشته باشند، اما به‌هیچ‌وجه مشخص نیست که آن‌ها چنین نقشی را بپذیرند.


[1] https://www.thedarkenlightenment.com/the-dark-enlightenment-by-nick-land/
[2] http://www.antipope.org/charlie/blog-static/2013/11/trotskyite-singularitarians-fo.html
[3] goomenon: این واژه برساخته‌ی خودِ نیک لند است. با ترکیب goo به معنای چُس‌ناله و احساسات آبکی و رقیق و لفظ نومن یا نومنون که در متافیزیک، شیء یا رویدادی است که مستقل از حس یا ادراک انسان وجود دارد. اصطلاحِ نومن معمولاً در تقابل با اصطلاح فنومن به کار می‌رود که به چیزهایی اشاره دارد که ابژه‌ی حواس‌اند یا ادراک می‌شوند. فلسفه‌ی جدید عموماً نسبت به امکانِ شناختِ مستقل از حواس مشکوک بوده ‌است. خصوصاً کانت معتقد است که عالمِ نومن شاید وجود داشته باشد، اما به هیچ‌وجه از طریق حواس انسان قابل‌شناخت نیست. در فلسفه‌ی کانت، نومن که قابل‌شناخت نیست، معمولاً با «شیء فی‌نفسه» ارتباط دارد اما ماهیتِ این ارتباط همچنان بحث‌انگیز است. در هر حال لند به‌عنوان خواننده‌ی هول‌انگیز آثار کانت احتمالاً این واژه‌ی تمسخرآمیز را با نیم‌نگاهی به مفهوم نومن ساخته است. (م)
[4] ارتجاع نوئی‌ها جامعه‌ای غیررسمی از وبلاگ‌نویسان و نظریه‌پردازان سیاسی هستند که از دهه‌ی اول قرن بیست و یک فعالیت خود را آغاز کرده‌اند. نوشته‌های کرتیس یاروین ‌ــ‌که با نام مستعارش مِنسیوس مُلدباگ نیز شناخته می‌شود‌‌ــ نقشی بنیادین در شکل‌گیری جنبش ارتجاع نو داشته ‌است. نیک لند، فیلسوف مناقشه‌برانگیز انگلیسی نیز از دیگر چهره‌های مشهور این جنبش محسوب می‌شود. این ایدئولوژی عموماً با عطف توجه به امر بازگشت به ساختارهای سنتی جامعه و اشکال حکومتی ازجمله سلطنت مطلقه و دیگر اشکال کهنۀ رهبری همچون کمرالیسم، تاریخ‌نگاری ویگ را رد می‌کند که ‌در معنای پیشرفت اجتناب‌ناپذیر بشر به سمت آزادی و روشنگریِ بیشتر است، تاریخ‌نگاری‌ای که در لیبرال‌دموکراسی و سلطنت مشروطه به اوج خود می‌رسد. (م)
[5] http://criticallegalthinking.com/2013/05/14/accelerate-manifesto-for-an-accelerationist-politics/
[6] http://www.blogger.com/comment.g?blogID=8587336&postID=6974701862271635760
[7] http://www.xenosystems.net/the-heat-trap/
[8] systematicity
[9] self-conserving


لینک مقاله‌ی اصلی

برچسب ها: آپاراتوسدلوزرابین مکیرامین اعلاییروشنگری تاریکری برسیهسرمایه‌داری و شیزوفرنیشتاب‌گراییضداودیپکانتگتارینوارتجاعینیک لندهگل
پست قبلی

هدایت: افیون ترجمه و خلق خاطره‌ی ناممکن

پست بعدی

باتای و پارادوکس حاکمیت

پست بعدی
باتای و پارادوکس حاکمیت

باتای و پارادوکس حاکمیت

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب

راهنمای خواندن «هزار فلات» دلوز و گتاری (فصل سوم | بخش اول)

راهنمای خواندن «هزار فلات» دلوز و گتاری (فصل سوم | بخش اول)

راهنمای خواندن «هزار فلات» دلوز و گتاری (فصل دوم)

راهنمای خواندن «هزار فلات» دلوز و گتاری (فصل دوم)

استتیک فروگذاری در نا-سینمای متأخر پناهی

استتیک فروگذاری در نا-سینمای متأخر پناهی

مطالب تصادفی

سیاست و خشونت: دریدا، آگامبن، اسپینوزا

سیاست و خشونت: دریدا، آگامبن، اسپینوزا

اردشیر محصص و روزگار طوفانی

اردشیر محصص و روزگار طوفانی

شانتال آکرمن و تبارشناسی فمینیسم

شانتال آکرمن و تبارشناسی فمینیسم

ادبیات

با اسپینوزیسم در ادبیات

هیهال

هیهال

  • صفحه اصلی
  • هنر
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
آپاراتوس
هنر, فلسفه, ادبیات

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

وارد حساب کاربری خود شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟ ثبت نام

برای ثبت نام فرم های زیر را پر کنید

همه فیلد ها الزامی هستند. ورود

رمزعبور خود را بازیابی کنید

لطفاً نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای تنظیم مجدد رمز خود وارد کنید.

ورود