Enter your email Address

دوشنبه, خرداد ۱۵, ۱۴۰۲
  • ورود
  • ثبت نام
Apparatuss
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
    • شعر و داستان
    • نقد ادبی
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
بدون نتیجه
مشاهده همه نتیجه
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
    • شعر و داستان
    • نقد ادبی
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
بدون نتیجه
مشاهده همه نتیجه
آپاراتوس
بدون نتیجه
مشاهده همه نتیجه

اصول کرونادیوشناسی

چالشی برای تصور ویروس به‌مثابه‌ی دیو

جیسون بابک محقق | رامین اعلایی
صفحه اصلی پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت

1.

دیوها [شیاطین] در وهله‌ی اول به واسطه‌ی دستکاری کردن میل وارد عمل می‌شوند (اگر شخصی با دیو یا جنی که از چراغ جادویی بیرون می‌آید، سر و کار داشته باشد، احتمالاً از سوی او وسوسه خواهد شد.) اما در اینجا پیچ‌وتابی [پیچیدگی‌ای] وجود دارد، این‌که دیوها بهتر از هر کس دیگری راز نخست روانکاوی و داستان‌های آرزومندانه‌‍‌ی عرب را درک می‌کنند: این‌که ما انسان‌ها عموماً خواسته‌ی خود را بد می‌فهمیم، زیرا که اساساً نمی‌دانیم چه می‌خواهیم و از این رو همیشه آرزومند چیزهایی اشتباه هستیم (مواردی که در اغلب اوقات به ما صدمه می‌زنند). بنابراین دیو غالباً به عنوان یک دروغگو یا شیاد شناخته می‌شود، حال آن‌که او یکی از صادق‌ترین و اخلاق‌مدارترین فیگورهای آسمانی است: او شما را وادار به بستن یک قرارداد می‌کند. و هیچ چیز معماگونه و مرموزی در این حرکت وجود ندارد. او حتی به شما اجازه می‌دهد که تا شرایط دقیق معامله را تعیین کنید، اما سپس او [دیو] بر روی پیش‌بینی غلط و حتمی‌الوقوع سوژه‌ی انسانی از خواسته و میل‌اش شرط می‌بندد، که در نهایت همو را به سمت یک انتخاب اشتباه سوق می‌دهد. از همین رو است که وقتی دیو سرانجام برای وصول کردن می‌آید، مردم شوکه می‌شوند و احساس خسران می‌کنند: اما چرا؟ نه به این دلیل که دیو قوانین توافق‌نامه را زیر پا گذاشته است، بلکه به این دلیل که آن‌ها خود چون انتخاب اشتباهی داشته‌اند از عدم تحقق بندهای توافق‌نامه وحشت دارند؛ در نتیجه، در سنت اسلامی شیطان به عنوان کسی شناخته می‌شود که امکان انتخاب کردن به شما می‌دهد. او لزوماً باعث گمراهی نیست، بلکه به طور پیوسته درها را باز می‌کند و روح انسان را به تصمیم‌گیری‌های خطرناک ترغیب می‌نماید (تصمیم‌گیری‌هایی که عموماً به جاه‌طلبی یا طلب افراطِ اشخاص مربوط است). به طور مشابه، به نظر می‌رسد که ویروس ما را به همان روش شیطانی می‌آزماید: این به واقع تماشای فروپاشی و سقوط ما از نظر روانی و اجتماعی است، و پیروزی آن [ویروس] چیست جز درکِ سردرگمی ما در برابر این شرایط وخیم؟ این روزها به هر کجای گفتار اجتماعی و سیاسی که نگاه کنید، انسانی را می‌بینید که مکرراً در حال بدفهمی در قبال امکان‌هایی است که برای انتخاب شدن به او ارائه شده‌اند.

2.

دیوها سوژه‌های خود را نه همچون روش ترجیحی خدایان، که به صورت جداگانه و به طرز عجیبی مبتکرانه (غالباً با توجه به شرایط) انتخاب می‌کنند. که خود نشان‌دهنده‌ی رابطه‌ی مستقیم فرآیند انتخاب شدن با خوشنام بودن یا لعین بودن سوژه‌ها است: این بدان معناست که شخص برای جبران خسارتِ روح پلید یا غول، انتخاب شده است، و اینکه دیو در نهایت صاحب یک منطقه‌ی جذاب عاطفی‌ست که مشخصاً آن را در تناسب با سلیقه‌ی قربانی خود طراحی کرده است. خدایان احکام پوششی را بیرون می‌اندازند، اما دیو برای هر کدام از هم‌سخن‌های خود یک اقلیم خُرد، طراحی می‌کند. به همین ترتیب، ما می‌بینیم که ویروس تأثیرات متفاوتی بر بدن و روان اشخاصی که لمس می‌کند، دارد: برخی دچار هیستری می‌‌شوند، برخی خود را به آن تسلیم می‌کنند، و برخی دیگر را غم و اندوه زمین‌گیر می‌کند. واضح است که این هرگز همچون یک قانون جهانی عمل نمی‌کند، یعنی اینکه چگونه الوهیت [الهیات] خود را تحمیل می‌نماید، بلکه آن صرفاً در حال تفریح کردن با یک آرایش پرشکن[1] از جوها، حالات و احساسات مختلف است.

3.

دیوها غالباً خون آشام هستند و تا حدودی همه‌گیری [پاندمی] نیز از یک روش‌شناسی خون‌آشامی تبعیت می‌کند. در ابتدا، باید دو مسئله را که سال‌ها پیش از یکی از همکاران بااستعدادم؛ دژان لوکیچ، -که اکنون ساکن اروپای شرقی‌ست- در مورد ریشه‌های عامیانه خون آشام‌ها شنیدم، یادآوری کنم: اولاً، چیزی که ما به واسطه‌ی تصویرسازی‌های مدرن اشتباه فهمیده‌ایم این است، که گزش خون‌آشام، در اولین توصیفاتش، هرگز منبع درد نبوده بلکه پیوسته احساسی از خلسه‌ی ناب را به قربانی منتقل می‌کرده است. آنچه ترسناک بود، اگر چیزی وجود داشت، لذت بیش از حد مربوط با دندان‌های نیش بود. و دوم اینکه، افسون‌های فرهنگی خون‌آشام‌ها معمولاً درست قبل از فروپاشی [سقوط] یک امپراتوری مشتعل می‌شوند. این‌ها معمولاً لحظاتی از بی‌ثباتی سیاسی – اجتماعی بزرگی‌ هستند که در آن اشخاص به ناگاه دچار پارانویای موجودات خون آشامی می‌شوند که در کمین آن‌ها نشسته‌اند، آن هم به این دلیل که خون آشام‌ها خود یک الگوی سلطنتی یا اشرافی‌اند. یک لحظه به این فکر کنید که پادشاهان سلسله‌های خود را به واسطه‌ی نسب‌های خونی منتقل می‌کنند؛ و در مقابل خون‌آشام‌ها چون کاری مغایر با پادشاهان انجام می‌دهند، از این رو تهدیدی برای ساختارهای اقتدارند. در هر صورت برای این‌که نشان دهم وضعیت ویروس فعلی شباهتی آشکار به زیست خون‌آشام‌ها دارد، دو دلیل دارم: اینکه (1) این بیماری ما را به خودش تبدیل می‌کند، درست همانند خون آشام‌ها که ما را به خودشان تبدیل می‌کنند. و (2) اینکه آن همچنین تمامی آرایش‌های هویتی پیشین ما را منسوخ می‌کند؛ این چنین که یک به یک پرسوناهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیشین ما را از بین می‌برد و نشان می‌دهد که واقعیت از اساس چیزی جز یک خانه‌ی پوشالی نیست. و در نهایت اینکه، با اندیشیدن به شادمانی و خلسه‌ی گزش خون‌آشام -که پیشتر نوشتم- هر زمان که از وضعیت طاعون حرف می‌زنیم، مشکلی فرعی و آزاردهنده وجود دارد که هیچکس بدان نمی‌پردازد؛ یعنی اینکه همیشه گروه‌های کوچکی از باگ[اشکال]سازها و باگ[اشکال]یاب‌ها وجود دارند که از منطق شیوع رو به گسترش [همه‌گیری] شاد می‌شوند.

دیگرمقالات

دلوز، کانت و میدان استعلایی

سیاست حشره‌ای

تأملاتی در باب فلسفه‌ی هیتلریسم

4.

دیوها برخلاف خدایانی که قدرت و توانایی‌های مطلق و فراگیری دارند، صاحب قدرت‌هایی کاملاً مشخص و محدود هستند. از همین رو است که برخی از دیوها به طور معجزه‌آسایی می‌توانند ذهن‌ها را جابجا کنند یا که بخوانند؛ برخی از آن‌ها در پدیده‌هایی طبیعی همچون جنگل و بیابان زندگی می‌کنند و همچون دیوهای دیگر می‌توانند عناصر را کنترل نمایند. برخی از آن‌ها می‌توانند صداها را بطنی[2] کنند و برخی دیگر غریبه‌ها را اغوا. به روشی متناظر، ویروس‌ها نیز دارای روش‌های بسیار ویژه‌ای هستند: به واقع یک ویروس بر روی هر اندام –که در دسترس‌اش است- تأثیر نمی‌گذارد بلکه بخش‌های منحصربه‌فردی از یک بدن را درگیر می‌کند؛ که در نهایت باعث خلق واکنش‌هایی خاص می‌گردد؛ و در این میان آن [ویروس] توسط کانال‌هایی در سراسر بدن پخش می‌شود. در هر صورت این ما را قادر می سازد تا به شکلی تئوریک در مورد قدرت های جزئی -به همان معنایی که هنرمندان قرون وسطایی هرگز خود را استادکارِ مطلق حرکت یا خشونت نمی‌دانستند زیرا که صرفاً متخصص یک مکتب یا فرم حیوانی بودند- بیاندیشیم.

5.

دیوها زیرجلکی و بی‌شکل‌اند: آن‌ها درک کاملی از استتار و تغییر شکل دارند. به همین دلیل است که خدایان معمولاً دارای مجسمه و معبدند اما دیوها اساساً به شکل بت تجسم می‌یابند -زیرا که این بت‌ها کوچک، سبک، قابل حمل و به راحتی پنهان‌شدنی‌اند- نیازی به گفتن نیست که ترس بسیار کهن ما از چیزهای کوچک (عنکبوت، مار) چنین منشائی دارد. و بدیهی است که تهدید اصلی در حین مواجهه با یک ویروس میکروسکوپی، ناشی از نامحسوس بودن آن است (حرکت نامرئی و نامتقارن آن) و همچنین دگردیسی‌اش، چنان‌که به طور مداوم در حال تغییر شکل دادن است. این‌ها همیشه معیارهای اهریمنی بوده‌اند.

6.

دیوها ما را وادار می‌کنند که با آن‌ها زندگی کنیم: در حال حاضر تمام کوشش مردم در این راستاست که ویروس را به عنوان یک سناریوی همه یا هیچ تصور کنند. یا آن را دارید یا ندارید؛ یا همه چیز به حالت عادی بازمی‌گردد و یا برای همیشه در تعلیقی روان‌پریش باقی می‌ماند، تا آنجا که روز رستاخیز و نابودی و انهدام همه چیز فرابرسد. اما به واقع همه‌ی این‌ها پوششی است بر روی احتمالی شدیدتر و نگران‌کننده‌تر، اینکه این وضعیت ممکن است فصلی و موقت باشد، پس از این رو ما باید تجدید حیات دوره‌ای را بپذیریم، حتی اگر ویروس از نظر فیزیولوژیکی تأثیراتی مادام العمر بر روی ما باقی بگذارد. یعنی این‌که ممکن است در نهایت ما با ویروس به همان روشی زندگی کنیم، که کسی که دچار قطع عضو شده است، و از این رو همیشه لنگ لنگان راه می‌رود و یا در هنگام بارش باران دچار درد شدیدی می‌گردد، با نقصان خود زندگی می‌کند. خیلی مبهم به یاد می‌آورم که دهه‌ها پیش در پژوهشی انسان‌شناسانه قطعاتی در مورد یک مرد مراکشی (اهل یکی از روستاهای ایالت‌های شمالی مراکش) خوانده بودم که واقعاً اعتقاد داشت با یک جن ازدواج کرده است. او در گفت‌وگو با پژوهشگری که کوشیده بود زندگی او را شرح دهد، ادعا کرده بود كه جنی با جنسیت مونث روزی در قصبه او دزدیده و او را وادار به یک رابطه‌‌ی ابدی [چیزی شبیه به ازدواج] کرده است. پیوندی که البته به زعم او مشکل چندانی نداشت و چیزی بود شبیه به پیوندهای قراردادی دیگر. پس از این رو ممکن است که ما نیز آلترناتیو بی‌نوری –مبنی بر اینکه پیوسته سایه‌ی همه‌گیری بر سر ما وجود دارد- داشته باشیم، که در اصل به معنای پذیرش تقسیم فضای زیسته با یک دیو است.

7.

دیوها هرازگاهی جهان را نجات می‌دهند: تمدن‌های پاگانی در تنظیم خیر و شر بسیار پیچیده‌تر از روایت‌های توحیدی متأخرتر بوده‌اند. حتماً می‌دانید که در مواردی نادر از افسانه‌های باستانی، دیوخدایان به بهانه‌ی دفاع از جهان به پا خاسته‌اند. به عنوان مثال، در پانتئون مصر شما با دیوخدایی به نام سِت برخورد می‌کنید که نام او از منظر ریشه‌شناسی بعدها در سنت یهودی-مسیحی-اسلامی بدل به شیطان می‌شود، و ست خدایی حیله‌گر است که بر هرج و مرج، بیگانگان و صحرا حکمرانی می‌کند، سر او همچون چیزی است که در میان موجودات در طبیعت نظیری ندارد (همچون ترکیبی از شغال و مورچه‌خوار). در هر صورت، سِت خدایی عموماً (نه پیوسته) ظالم، حریص، یا کین‌توز است که می‌کوشد رهبران کهن‌الگوی خدایان را سرنگون کند. اما در برخی از شب‌های عجیب، هنگامی که خدایان قهرمان در زنجیرند یا زخمی شده‌اند، سِت به تنهایی هبوط می‌کند تا جهان را از سقوط و فروپاشی نهایی نجات دهد. و او این کار را نه به خاطر اوهام مسیانیک یا نوع‌دوستی که به خاطر خودش انجام می‌دهد. و این چیزی است که ما در سینما و ادبیات پست‌مدرن یا آینده‌نگرانه – حتی در فیلم‌هایی همچون بلیدرانر یا ماتریکس– نیز می‌بینیم. چنان‌که در برخی از این آثار، قهرمان اصلی در واقع بدمنی انسان‌ستیز و منحرف است که در یک بزنگاه تاریخی از او خواسته شده برای حفظِ نوع بشر به میدان بیاید و مبارزه کند. در حالی‌که پیش‌تر همو به راحتی می‌توانسته زندگی ما را به خطر بیندازد. آخرین رمان خوزه ساراماگو، با عنوان قابیل[3] نیز دقیقاً دربردارنده‌ی چنین مضمون متناقضی است. در داستان او قابیل در زمین سرگردان است، و همچنان که هرازگاهی برای حفظ قلمرو مقدس شفاعت می‌کند، همزمان با آن نیز به طرز شریرانه‌ای می‌کوشد همان را واژگون سازد.

این ویروس همچنین یک پدیده‌ی غیراخلاقی است، به این معنا که می‌تواند همچنان که ما را به پایان تهدید می‌کند، راه رستگاری را نیز نشانمان دهد. و این واقعیت، فاش‌گویی مزیت بزرگ و استراتژیک شر نسبت به خیر است: یعنی اینکه اگر امر خیر بخواهد پاکی مطلق خود را حفظ کند، هرگز قادر به شرارت کردن نیست، اما در مقابل شر حتی می‌تواند کار خیر انجام دهد، مخصوصاً زمانی که انجام این کار، متناسب با اهدافش است.

8.

دیوها غالباً راه‌های غلطی برای برون‌رفت پیشنهاد می‌دهند. با ارجاع به جن‌های خاورمیانه، انواع مختلفی از داستان‌های جن وجود دارد که در آن جن موجودی درمان‌گر است که حتی امکان دارد باعث نجات جان یک انسان شود اما سرانجام همو دوباره [انسانی را که نجات داده است را] به گرداب بلا بیندازد. بنابراین این دیوها هستند که از پیشنهاد انتخاب‌های نادرست یا امیدهای کاذب لذت می‌برند: به واقع دیوها صرفاً به این دلیل باعث رهایی هم‌پیوند یا همبسته‌های انسانِ خود می‌شوند که آن‌ها را به واسطه‌ی دامی دیگر بکشند، پس از این رو مسیرهای نجات یا رستگاری نیز صرفاً روشی برای به دام انداختن آن‌ها در بین یک چهاردیواری دیگر است. چیزی شبیه به کاری که یک گربه‌ی قبراق با طعمه‌ی خود انجام می‌دهد. از این زاویه منطق کار دیوها همچون منطق معماری یک لابیرنت است: جایی که هر چه در آن به پیش می‌روید، بیشتر گمراه می‌شوید، بی‌آنکه امیدی به نجات یافتن داشته باشید. این لابیرنت همچنین نسبتی آشکار با پاندمی دارد، به این صورت که ویروس به ما اجازه می‌دهد بی‌وقفه درباره‌ی واکسن‌ها و سیاست‌های مربوط به آن بحث و جدل کنیم در حالی که همگی می‌دانیم در یک موقعیت بدون امکان پیروزی گرفتار آمده‌ایم. این مشخصاً تمثیلی است که ویروس را اهریمنی جلوه می‌دهد.

9.

نژادهای دیو غالباً شفاعت‌ها [مداخله‌ها]ی خود را در پَسِ پوشش تصادف پنهان می‌کنند. در ایران، مادربزرگ‌ها معمولاً در صورت جابجایی اشیاء یا مفقود شدن آن‌ها، جن‌ها را نفرین می‌کنند، به این معنا که در نزد آن‌ها اتفاق‌های به ظاهر تصادفی کار شیطنت‌آمیز جن‌ها است. چنان که حتی هنری میشوی بزرگ جادوگران را در آنچه سرزمین جادو می‌نامد، توصیف می‌کند. او می‌گوید هر زمان شاهد یک اتفاق به ظاهر تصادفی همچون از دست دادن رشته‌ی کلام هنگام صحبت کردن یا سکندری خوردن بر روی پله ها هستید، اطمینان داشته باشید که دلیل آن افسون جادوگری است که شما را عمداً گیج می‌کند. بنابراین اگر بخواهیم صادقانه موازنه‌ای درست مابین ویروس و دیوشناسی برقرار کنیم، احتمالاً شما پس از آن خواهید گفت که این ویروس خود را در پسِ نقاب احتمال یا شانس یا اقبال خاموش پنهان می‌کند، حال آنکه در تمام مدت، پدیده به واسطه‌ی اراده‌ای نحس، بدخواه و بدنهاد هدایت می‌شود.

10.

دیوها شما را مجبور می کنند به واسطه‌ی شنیده شدن صداهایی در سرتان، با خودتان صحبت کنید (به صحنه‌های تسخیر و جن‌گیری فکر کنید)، و در اینجا نسبتی [مقارنتی] تحت‌الفظی و دقیق وجود دارد، زیرا که بیشتر افراد آلوده به ویروس در حالت تب دچار هذیان‌گویی می‌شوند. بسیار گفته شده است که شیزوفرنی غالباً از منظر برشناختی[4] با وضعیت شنیدن صدا ارتباط دارد –شیزوفرن‌ها مستعد ابتلاء به توهمات شنوایی‌ای هستند که با گذر زمان به طور فزاینده‌ای بلندتر، پرخاشگرتر، دردناک‌تر و مجاب‌کننده‌تر می‌شوند- همچنین آن‌ها [شیزوفرن‌ها] از جریان شناختی معیوبی برخوردارند که از قرار معلوم ذهن‌‌اشان را از شناسایی صداهای درونی خودشان محروم می‌کند. آنچه که اکثر مردم معمولاً به آن عادت دارند چیزی به نام گفتار فرو-آوایی است که در طی آن شما زیر لب با خودتان سخن می‌گویید یا غر می‌زنید، حالا چه از روی ناامیدی و چه به منظور یادآوری کردن به خودتان برای انجام دادن کاری، و دیگران بلافاصله در مواجهه با این رفتار آن را به عنوان مکالمه‌ای با خود تشخیص می‌دهند، در حالی که از منظر آگاهی شیزوفرنیک این گفتار فرو-آوایی همچون آوای دیگرانی به گوش می‌رسد که از بیرون نفوذ می‌کند. از این رو در شگفتم که این ویروس تا چه میزان یک صدای بیگانه است – و تا چه میزان امکان دارد که بازتابی ناشناخته از خودمان باشد. ما دائماً در مورد «آن» صحبت می‌کنیم، شاید بهتر است بگوییم که ما دائماً داریم در مورد «ما» صحبت می‌کنیم.

11.

دیوها بهترین استعدادهای داستان‌نویسی را از اختفاء بیرون می‌آورند. چیزی که پیش‌تر در مورد آن نوشته‌ام خوابِ دیوها است: آن‌ها به وضوح در اشکال مختلف به واسطه‌ی فرهنگ‌های مختلف توصیف می‌شوند تا حالت فلج خواب[5] را توضیح دهند (هنگامی که در خواب ذهنتان بیدار می‌شود اما بدنتان همچنان خواب است)، و تقریباً همیشه مردم وحشتی مشابه را تجربه می‌کنند که روی سینه‌ی آن‌ها نشسته ‌است و مانع از حرکت آن‌ها می‌شود. وحشتی که بر جذابیت قصه‌ها می‌افزاید زیرا که منشائی اهریمنی دارد: اسکاندیناویایی‌ها در مورد یک انکوبوس یا سوکوبوس[6] («زن نفرین شده») صحبت می‌کنند که بر روی قفسه‌ی سینه‌ی خواب‌رونده‌ها دولا می‌شود و خواب آن‌ها را بدل به کابوس می‌کند، همچنین فولکلور جنوب آمریکا از شبحی[7] می‌گوید («عجوزه‌ی پیر» «عجوزه‌ی شب») که با نشستن بر روی بالاتنه‌ی بدن قربانی، نفس کشیدن او را محدود می‌کند، و همینطور ساکنان جزیره‌های اقیانوس آرام به فرآیند تسخیرشدنی به نام kana tevoro (به معنای خورده شدن توسط یک دیو) اشاره می‌کنند که در آن ارواح بستگان مرده از روح زندگان تغذیه می‌کنند، و شمن‌های مغولی از تاریکی عقیده‌ای [پنداری] به نام khar darakh (به معنای تحت فشار قرار گرفتن توسط تاریکی) استخراج کرده‌اند که آفرینش را بر مبنای سایه‌هایی گسترده –که آن را احاطه کرده‌اند- توضیح می‌دهد؛ مفهوم ترکی کاراباسان[8] (به معنی «فشاردهنده‌ی تاریک») جنی است که صرفاً با از بر خواندن آیت‌الکرسی[9] از قرآن می‌توان ضربت آن را خنثی کرد، جنی که در فرهنگ بنگلادش از آن به عنوان بوبا[10] (به معنی بی‌حرفی) نام برده می‌شود، خیاک[11] نپالی (شبحی که در زیر راه‌پله‌ی خانه‌ها زندگی می‌کند)، اوگان اوروی[12] نیجریه‌ای (به معنای «محاربه‌ی شبانه»)، یا موتاکای[13] کُرد (که به دلیل حسادت، خصومت خانوادگی یا اخلاقی مهاجم به کودکان حمله می‌کند)… پس شما با این مجموعه‌ی خلاق و پایان‌ناپذیر از دیوها -که با جن‌ها و اشباح مرتبط‌اند- طرف هستید: فقط چند مثال دیگر، دیو خواب در فولکلور آلمان آلپتراوم[14] («رویای جن») نامیده می‌شود که همچون یک انگل از نوک سینه‌های نر و ماده خون می‌نوشد و موهای افراد خوابیده را به منگوله‌های جنی تبدیل می‌کند، این دیو را صرفاً نشانه‌ی صلیب می‌تواند فراری دهد؛ پسانتای کاتالونیایی[15] سگی عظیم‌الجثه با پنجه‌های فولادی است که با دراز کشیدن بر روی تاب‌گشت[16] آن‌ها افسون می‌کند. یا پیسادیرای[17] برزیلی (به معنای «او که قدم می‌زند») که همیشه شکل پیرزنی با موهای سفیدِ ژولیده، چشمانی خون‌آلود، ناخن‌های سبز رنگ و خنده‌های نفرت‌انگیز را به خود می‌گیرد، او بر روی بام‌ها منتظر می‌ماند تا در نهایت بر روی شکم‌های پُر آن‌ها که خوابیده‌اند، بپرد. و سرانجام، نام فارسی مصطلح برای فلج خواب با نام بختک (به معنای «بحی و اقبال خرد»)، که موجودی کوچک با شکم بادکرده [متورم] است که با آزار دادن شما و برچیدن اعصابتان به منظور بی حس کردن شما، خود را سرگرم می‌کند. اما فوت و فن و حقه‌ی بختک این است که شما به ظاهر می‌توانید تهاجم روحی و جسمی او را به یک خوش‌شانسی متلون و عجیب و غریب تبدیل کنید. به این منظور هنگام بیدار شدن از حالت فلج خواب، باید دماغ بختک را از روی صورتش کَند، و کژشکلی او را در برابر نور ماه عیان ساخت، و در تفسیری دیگر باید کلاه از سر بختک برداشت و طاسی سر او را نشان داد. در هر دوی این حالت‌ها، آنچه در نهایت حاصل می‌گردد امکانِ به بردگی گرفتنِ دیو به منظور برآورده کردنِ آرزوها است. اما مسئله اینجاست که شما همچنان و همیشه گرفتار در اصل اول هستید، زیرا چنان که پیش‌تر گفتیم، بزرگترین تله‌ی دیو این است که وانمود می‌کند می‌خواهد آرزوی شما را برآورده کند.


[1]  Fractal: پرشکن، در هندسه خط یا سطح بسیار ناصاف و پرپیچ. م.ف
[2] Ventriloquize
[3] Cain
[4] Diagnostically: وابسته به تشخیص ناخوشی، علامت بد مرض
[5] sleep paralysis: شلل النوم، فلج در خواب، بختک
[6] incubus, succubus
[7] Haint: در فرهنگ عامیانه‌ی جنوب آمریکا، روح حیوانی مرده است که می‌تواند برای افراد زنده ظاهر شود.
[8] karabasan
[9] The Throne Verse (آيَة الْكُرْسِي، āyat al-kursī)
[10] boba
[11] Khyaak
[12] ogun oru
[13] Motakka
[14] Alptraum
[15] Catalonian Pesanta
[16]  Torsos: بدن یک انسان بدون سر و دست و پا.
[17] pisadeira


مشخصات متن اصلی:

https://www.urbanomic.com/document/principles-of-coronademonology/

برچسب ها: آپاراتوسبختکپرونده وحشتپرونده ویژهجیسون بابک محققدراکولادیودیوشناسیرامین اعلاییفلسفهکرونادیوشناسیوحشت
اشتراک گذاریتوییتاشتراک گذاریارسالارسال
پست قبلی

سنخ‌شناسی وحشت در آستانه‌های (نا)متناهی

پست بعدی

نایارلاتوتپ

مربوطه پست ها

دلوز، کانت و میدان استعلایی
فلسفه

دلوز، کانت و میدان استعلایی

مقدمه آخرین مقاله‌ی دلوز با عنوان درونماندگاری: یک زندگی... که پیش از مرگش در نوامبر 1995 به چاپ رسید، با...

سیاست حشره‌ای
سینما و هنرهای نمایشی

سیاست حشره‌ای

تقدیم به صالح نجفی ما همه حیوانات توتم‌، نزدیکان‌، و راهنمایان روحی‌مان را داریم. آنها معمولاً از خانواده‌ی پستانداران دیگر،...

تأملاتی در باب فلسفه‌ی هیتلریسم
فلسفه

تأملاتی در باب فلسفه‌ی هیتلریسم

فلسفه‌ی هیتلر فلسفه‌ای بنیادین است. اما قدرت‌های اصلی که در این راه به کار برده شده‌اند، عبارت‌پردازی بی‌مایه‌ای را که...

پست بعدی
نایارلاتوتپ

نایارلاتوتپ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب

دلوز، کانت و میدان استعلایی

دلوز، کانت و میدان استعلایی

توسط آپاراتوس
خرداد ۱۰, ۱۴۰۲
0

از ماوراء

از ماوراء

توسط آپاراتوس
اردیبهشت ۲۷, ۱۴۰۲
0

سیاست حشره‌ای

سیاست حشره‌ای

توسط آپاراتوس
اردیبهشت ۱۷, ۱۴۰۲
0

تأملاتی در باب فلسفه‌ی هیتلریسم

تأملاتی در باب فلسفه‌ی هیتلریسم

توسط آپاراتوس
اردیبهشت ۱۱, ۱۴۰۲
0

سه شعر از جیم صاد

سه شعر از جیم صاد

توسط آپاراتوس
فروردین ۳۰, ۱۴۰۲
0

  • صفحه اصلی
  • هنر
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
آپاراتوس
هنر, فلسفه, ادبیات

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

بدون نتیجه
مشاهده همه نتیجه
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
    • شعر و داستان
    • نقد ادبی
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

خوش آمدید!

ورود به حساب کاربری خود در زیر

رمز عبور را فراموش کرده اید؟ ثبت نام

ایجاد حساب جدید!

پر کردن فرم های زیر برای ثبت نام

تمام زمینه ها مورد نیاز است. ورود

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای تنظیم مجدد رمز عبور خود وارد کنید.

ورود