اگر ژانر فیلمهای هالیوودی وابسته به ارائه یک پیرنگ باشد، آن داستان یک قهرمان(در اینجا پلینویو) خوب است که علیه یک دشمن شرور یا آنتاگونیست میجنگد. گرچه سینمای هالیوود با این کشمکشهای مانیایی که ما را ترغیب میکند با این قهرمانان خوب در یک جهت قرار گیریم، اما به راحتی ما را فریب میدهد. پل توماس اندرسون که در سال 2007 برای فیلم خون به پا میشود برنده جایزه اسکار شد، این قانون را زیر پا میگذارد؛ او با ساخت این فیلم یک قهرمان غیرمعمول به مخاطب ارائه میکند، که ظاهرا فراتر از خیر و شر است.
نفت خواهد بود
فیلم خون به پا خواهد شد که برگرفته از رمان نفت نوشتهی آپتون سینکلر است، بر روایت ظهور و سقوط ابرقدرت نفت، دنیل پلینویو (با بازی دنیل دیلوییز) متمرکز میشود. این فیلم روایت کلیشهای یک پسربچه فقیر که همه چیز را درست میکند، نیست زیرا قهرمان آن(پلینویو) با وجود خصوصیتهای قابل تحسین، فاقد هرگونه ویژگی اخلاقی است. پلینویو یک شخصیت نیچهای است و اگر کسی به دنبال زنده کردن فلسفهی نیچه است، به ویژه دیدگاه او نسبت به اخلاق مسیحی، این فیلم به بهترین شکل این موضوع را بیان میکند. در حالی که پلینویو به بسیاری از ابعاد فلسفی و شخصیتی نیچه تجسم میبخشد، اما تمرکز من بر این است که چگونه فیلم انتقادات نیچه از مسیحیت را روشن میسازد. فیلم چیزی فرای سبیلهای پرپشت پلینویو است!
کشمکش اصلی فیلم خون به پا خواهد شد بین پلینویو که تاجری با آرزوهای بزرگ در صنعت نفت است و ساده و رک صحبت میکند درمقابل ایلای ساندی یک واعظ[1] مسیحی ریاکار که او هم مثل پلینویو انگیزههای جاهطلبانه برای ثروت دارد اما نمیخواهد برای به دست آوردن آن دست خود را آلوده کند. فیلم از سال 1898 شروع میشود. جایی که میبینیم پلینویو نخستین کشفش را انجام میدهد و در این جریان پایش به شدت آسیب میبیند.
تا شروع صحنهها هیچ گفتگویی وجود ندارد و در عوض توجه ما به صفهای بلند و کثیف مردان معطوف میشود که مثل حیوانها با طبیعت میجنگند. چند سال میگذرد و ما بار دیگر پلینویو را میبینیم که در جستجوی نفت است، اینجا او را با گروهی از همکارانش میبینیم که یکی از آنها در حفر اولین مکان نفت در حادثهای جان خود را از دست میدهد و تنها یک پسر از خود به جا میگذارد. پلینویو سرپرستی کودک یتیم شده را بر عهده میگیرد که نام او اچ دابلیو است. این سکانس اولیه، حوادث و مرگ ناشی از آن را که در پی خواهد آمد، نشان میدهد: نابودی، از دست دادن و آسیب دیدن در کل فیلم به عنوان بخشی جداییناپذیر از همه موارد خاص و پرانرژی و تأثیرگذار زندگی است و چندان مغایرت و تناقضی برای زندگی محسوب نمیشود. گویی وسیلهای برای عظمت، پیشرفت و شکوفایی است.
سیزده سال بعد در سال 1911 بعد از نخستین اکتشاف نفت، میبینیم که پلینویو برای نخستین بار صحبت میکند. در این زمان پلینویو درحال نقشه کشیدن در زمینی است که قصد اجاره آن را دارد و امیدوار است در آنجا نفت بیابد و به مالکان زمین قول میدهد منافع حاصل از آن را با آنها تقسیم کند. پس از آن، مرد جوانی به سمت او میآید و در مورد زمینی اطلاعاتی به پلینویو میفروشد که انتظار میرود سرشار از نفت باشد و خرید آن ارزان است. او پانصد دلار برای اطلاعاتی که ارائه داد میخواهد. در نهایت پلینویو با مرد جوان زیرک که خود را پل ساندی معرفی میکند، به توافق میرسد. پل ساندی به او میگوید زمین متعلق به یک خانواده فقیر است که چوپان بز هستند و از آنجایی که زمین پوشیده از سنگهای خشک است، نمیتوانند چیزی در زمینشان بکارند. پلینویو همراه با اچ دابلیو بدون اینکه زمان را هدر دهد به سمت زمینی که سرشار از نفت است، حرکت میکند، بوستون کوچک؛ جایی که به ظاهر برای شکار بلدرچین به آنجا آمده است. پلینویو زمینهای لم یزرع ساندی را مییابد و آبل ساندی، پدر پل را ملاقات میکند. او آنقدر فقیر است که حتی نمیتواند به پلینویو و پسرش قیمتی پیشنهاد بدهد. پس از آن درحالی که پلینویو و اچ دابلیو نزدیک خانه ساندیها چادر میزنند، مردی را ملاقات میکنند که خود را ایلای برادر پل معرفی میکند. این موضوع سردرگم[2] کننده است زیرا به نظر میرسد ایلای همان مردی است که خود را پل معرفی کرده بود.
چندی بعد از آن، پلینویو تایید میکند زمین به همان اندازه که پل گفته بود غنی از نفت است. سپس تلاش میکند در مورد قیمت با آبل ساندی به توافق برسد. ایلای قیمت را بالا میبرد زیرا او تنها فرد خانواده است که ارزش زمین را میداند. پلینویو به ایلای پیشنهاد میکند وقتی چشمه نفت بالا آمد پنجهزار دلار دیگر به او میدهد، اگرچه ابهاماتی وجود دارد. او میخواهد در زمین آبل لولههای نفت بکشد که میتواند تا اقیانوس ادامه یابد و او را بسیار ثروتمند سازد زیرا این کار او هزینه مسیر خط راه آهن و هزینههای گزاف حمل و نقل با کشتی را کاهش میدهد. در طول مذاکرات، پلینویو از ایلای میپرسد پول را برای چه میخواهد و ایلای پاسخ میدهد «برای کلیسایم[3]». پلینویو با ناباوری به او نگاه میکند و پاسخ میدهد: «خوبه، ایده خوبیه.»
این فلسفه بدبینی کلبیونی (Cynicism) نشان دهنده شباهت میان نیچه و پلینویو است. نیچه که پدرش یک روحانی طرفدار لوتر بود، فکر میکرد ما با مطالعه محرکهایی که فلاسفه و واعظان را به نتایج اخلاقی خاص خودشان رسانده است، میتوانیم بهتر عمل میکنیم تا اینکه خود را درگیر “حقیقت” کنیم. نیچه فکر میکرد فلسفه و دین مثل هر چیز دیگری تجلی منافع شخصی هستند. پلینویو حتی احتمال هم نمیدهد که آرزوی ایلای چیزی غیر از تمایل او به قدرت باشد. در ذهن پلینویو جای هیچ شکی نیست که ایلای از مذهب سواستفاده میکند تا تمایلات و آرزوهای خود را معقولانه[4] جلوه دهد.
پلینویو در خون به پا خواهد شد برای بوستون کوچک ثروت و شکوفایی به ارمغان میآورد. جایی که روزگاری نان در آن نایاب بود حالا آن را به فراوانی دارد—همراه با چاههای آب، کشاورزی، آموزش، کار و جادههای تازه. بنابراین، طرح پلینویو در مورد پیشرفت رنگ بوی نیچهای دارد. در فراتر از خیر و شر، نیچه تاکید میکند یک اشرافیگری سالم و خوب باید بر اساس این عقیده بنا شود که جامعه به خودی خود وجود ندارد بلکه به عنوان یک چارچوبی که بر اساس آن نوعی از هستی میتواند خود را به وجود بالاتری برساند، درست مثل درخت پیچک که شاخههای خود را دور درخت بلوط میپیچاند تا بالاتر برود تا جایی که به تابش نور خورشید نزدیک شود و تاج خود را باز کند. نیچه احساس میکرد وقتی یک طبقه اشرافی امتیازات خود را دور میریزد و با احساسات اخلاقی شروع به تلاش برای توجیه خود برحسب آنچه اشرافیت برای جامعه انجام میدهند میکند، همه چیز برعکس و وارونه میشود. وی این وارونگی رابطه قدرت را به عنوان علامت انحطاط و فساد، سمپتوم دموکراتیک توصیف میکند. گرچه حفاریهای نفتی پلینویو میتواند شرایط زندگی را برای مردم شهر بهبود بخشد اما او آشکارا به تمام این منافع به عنوان ابزاری برای موفقیت خود و ثروتش نگاه میکند. او نخستین و پیشروترین فرد در تاسیس شرکت است ولی یک فرد انسان دوست نیست.
این با نظریه رهبری نیچه مطابق است. نیچه میگوید یک فرد اشرافزاده به خود به عنوان یک تعیینکننده ارزش نگاه میکند. او نیاز به تایید مردم و یا تایید خدا ندارد. او ارزشها را ایجاد میکند: میداند که باعث میشود به چیزها احترام گزارده شود به همین دلیل به تایید احتیاج ندارد. احساس سیری میکند، اینکه لبریز از قدرت است، اگر موجب بدبختی شود مایه تاسف نیست بلکه به خاطر ضرورتی است که به دلیل افزونی قدرت ایجاد شده است: یک اشرافزاده در خود قدرت را وارونه میکند، همچنین با قدرت خود صحبت کردن و سکوت خود را کنترل میکند تا از سختگیری و خشونت نسبت به خود لذت ببرد و به تمام چیزهای سختگیرانه و خشونتآمیز احترام بگذارد. اساسیترین قانون نیچه «والاترین اخلاق» این است که ما تنها نسبت به همتایان خود مسئول هستیم و میتوانیم با کسانی که از طبقات پایینتری هستند به گونهای رفتار کنیم که فکر میکنیم درست است. از دیدگاه نیچه اخلاق اروپایی از حد میانه نزول میکند و فاصله میگیرد. نیچه فکر میکرد دستورالعملهای اخلاقی، ظلمی علیه طبیعت است. او در جامعه معاصر اروپایی نوعی همتراز کردن و همسطح کردن را میدید که به تدریج مردم را برابر میکرد اما به قیمت بالارفتن جایگاه کسانی که نمیتوانند آسیب بیشتری بزنند، در حالی که قدرت اربابان خود را سرکوب میکنند.
فراتر از خوب و بد
ایلای ساندی در خون به پا خواهد شد به دنبال امتیاز گرفتن از تازه واردان و بوستون کوچک است اما با بیتفاوتی پلینویو رو به رو میشود. به نظر میرسد چیزی برای ارائه کردن به مردان و زنانی که شکمشان پر از نان و روزهایشان سرشار از کارکردن است، ندارد. او تلاش میکند به بهانههای مذهبی از چاه جدید پول کسب کند و از پلینویو تقاضا میکند به مناسبت افتتاحیه چاه جدید دعا بخواند. ظاهرا پلینویو با او موافقت میکند اما وقتی مردم شهر جلو چاه جمع میشوند پلینویو خود دعا را میخواند.
«بیایید سخنرانی را کنار بگذاریم؛ من در چاه کندن متبحرترم تا در سخنرانی، پس بیایید امروز عصر سخنرانی را فراموش کنیم. فقط یک دعای ساده بخوانیم. میدانید، دعای یک مرد نمیتواند اثرگذار باشد، نیاز به دعای همه مردم داریم. خوب این خوبه- باعث میشه دور هم جمع شیم. ما با هم دعا میخوانیم، با هم کار میکنیم، و اگر خداوند به تلاشهای ما با مهربانی نگاه کند، ثروت حاصل از آن را بین خود تقسیم میکنیم.»
در اینجا میگوید: خداوند به همه شما برکت دهد، آمین؛ چاه افتتاح میشود و حفرکردن آغاز میگردد. ایلای با ناتوانی و سکوت تسلیم میشود. پلینویو ثابت کرده است که منبع واقعی قدرت در بوستون کوچک را میداند و هرگونه دعا و عبادتی برای چاه تحت نظر او خواهد بود نه ایلای.
پلینویو مخالف استفاده از مذهب به عنوان ابزار[5] قدرت نیست، نیچه هم نبود. برای نیچه، وظیفه روح، رشد و تعالی خود میباشد. به همین دلیل، روح ممکن است به همان اندازه که از سیاست و شرایط اقتصادی استفاده میکند، از مذهب نیز استفاده کند. آنهایی که قوی، مستقل و طبیعتی اشرافی دارند میتوانند از مذهب برای رفع موانع استفاده کنند. نیچه نیز به دین به چشم اینکه زندگی پر از زحمت و تلاش را برای کسانی که قادر به تغییر شرایط زندگیشان نیستند، قابل تحمل میکند، نگاه میکند. دین به دردهای آنها معنا میدهد و با نوید اینکه به دنیایی والاتر خواهند رسید، آنها را از شرایط زندگیشان راضی نگه میدارد. اما برای نیچه، مذهب وقتی برای چیزهای ناچیز جشن میگیرد و چیزهایی که باید از بین بروند را تحسین میکند، در مسیر اشتباه است. نیچه فکر میکرد مسیحیت شکل گرفته از هسته نیهلیستی است و تمام ارزشها در ما و دیگران و حتی در نهایت خود خدا را قربانی میکند. مسیحیت تمام چیزهای واقعی زندگی را برای آیندهای که وجود ندارد، قربانی میکند. اما برای کلیسا، ارزشهای تایید شده زندگی نیچه به عنوان گناه قلمداد میشوند.
یک بعدازظهر در چاه حادثهای رخ میدهد و مردی کارگر جان خود را از دست میدهد و پلینویو مجبور میشود تا اواسط روز بعد سکوت کند. وقتی میفهمد مرد متوفی یک مسیحی متدین است، خود را موظف میداند از ایلای بپرسد آیا مراسم خاکسپاری او باید به سبک مسیحی انجام گیرد یا نه. وقتی به کلیسای وحی سوم(نام کلیسای ایلای) وارد میشود، ایلای را در حالی مییابد که درحال شفادادن یک بیمار است. ایلای به طور واضح در اشتباه است و ما در موقعیت دیدگاه پلینویو با آن بیان غیرصادقانهاش که بین مهربانی و خشم غیرقابل کنترل در نوسان است، قرار گرفتهایم. این با توصیفات نیچه از مذهب مطابق است. نیچه مینویسد سرکوبی و انکار میل منجر به اضطراب در مورد تمایلات شهوانی غیرمعمول میگردد که با پشیمانی و انکار جهان دنبال میشود.(Aph.47 در BGE). نیچه این تمایل به رفت و برگشت بین مهربانی و خشم را نوعی روانرنجوری[6] مینامد.
وقتی مراسم شفابخشی ایلای تمام میشود پلینویو میگوید: این نمایش جهنم خدا بود. ایلای درباره این سخن میگوید که چطور میشد از این حادثه اجتناب کرد اگر پلینویو اجازه داده بود دعای افتتاحیه چاه را او بخواند و بیان میدارد که نه تنها ایلای بلکه حتی مشیت الهی اتفاقات روی چاه را عوض کرده است. با اتهامات خود پلینویو را سرزنش میکند اما پلیونویو که از او بزرگتر است میان حرف او میپرد و میگوید اگر مردم خستهتر از آن باشند که به دعای انجیل از زبان ایلای گوش کنند، چاه نمیتواند موجب ثروت برای همه شود. در نهایت این صحبتها ایلای را ساکت میکند، ادعاهای ایلای برای پلینویو یادآور انگیزه پنهان او بود.
هر دو مرد برای ثروت و قدرت، آرزوهای جاهطلبانه دارند اما برای رسیدن به آن شیوههای متفاوتی اتخاذ کردهاند. همانند نیچه، پلینویو میداند اراده معطوف به قدرت روشهای مختلفی دارد و از بسیاری جهات موثر است، اما همیشه توضیحاتی اساسی برای تمام افکار و عملکردهای بشر وجود دارد. نیچه خاطرنشان میکند که قدیس(انسان پرهیزکار) برای ما معمایی جذاب است و شگفتانگیز است که کسی بتواند چنین قدرتی داشته باشد. ریاضت به یک دلیل میتواند قابل تحمل باشد، نیچه بیان میدارد زهد و پرهیزکاری نیز در اراده معطوف به قدرت به سر میبرند اما از ابزار غیرمستقیم استفاده میکنند. به این دلیل است که افراد قدرتمند نزدیک شدن یک دشمن عجیب تسخیرناپذیر را احساس میکنند.
هنوز مدت زمان زیادی از نخستین حادثه فیلم خون به پا خواهد شد نگذشته بود که حادثه وحشتناک دیگری در چاه اتفاق افتاد و به شنوایی اچ دابلیو جوان آسیب رساند و او را ناشنوا کرد. در میان این تراژدی در حالی که اچ دابلیو زخمی دراز کشیده است، نفت از زمین بیرون میجهد و بر زمینهای اطراف پاشیده میشود و موجب آتش گرفتن تجهیزات میگردد، پلینویو به دستیار خود میگوید: برای چه اینقدر مستاصل نگاه میکنی؟ یک اقیانوس نفت زیر پای ماست. غیر از من کسی نمیتواند به آن دسترسی داشته باشد. اینجا یک کلوزآپ از صورت پلینویو گرفته میشود که بهخاطر ریزش نفت سیاه شده است، و در روشنایی آتش چشمانش از شدت شوق میدرخشد. وقتی دستیارش میپرسد حال اچ دابلیو خوب است؟ پلینویو بدون هیچ احساسی پاسخ میدهد نه حالش خوب نیست. گرچه کاملا واضح است که از اتفاقی که برای فرزندخواندهاش افتاده است، خوشحال نیست، اما پلینویو معتقد است رسیدن به چیزهای بزرگ بدون هزینه و بدون خونریزی امکانپذیر نیست.
برای همین است که ایلای برای پلینویو نگرانکننده است. وقتی ایلای به سمت او میآید که از او پنجهزار دلار پاداش برای خانوادهاش بگیرد، تماشاگران به دیده تحقیر به این واعظی که برای به دست آوردن ثروت نه خونی، نه عرقی و نه اشکی ریخته نگاه میکنند. در مقابل پلینویو خود را مسئول از دست دادن شنوایی فرزندخواندهاش میداند و به سختی این درد را تحمل میکند اما نه با آزردگی یا پشیمانی. پلینویو میداند انتخاب او هزینه در بردارد اما این هزینه مصمم بودن، جاه طلب بودن و در نهایت موفق شدن است. او نمیخواهد خصلت مصمم بودن خود برای رسیدن به هدف را کنار بگذارد زیرا این بیشتر از چیزی است که یک آدم میانمایه بتواند تحمل کند. بنابراین وقتی ایلای که نه هیچ وقت خطر کرده است و نه چیزی از دست داده است از پلینویو درخواست پاداش میکند، پلینویو کنترل خود را از دست میدهد و او را روی لجنهای نفتی پرت میکند و آن لجنها را به صورتش میمالد حتی تا نزدیک دهانش آنها را میبرد و میگوید ایلای دلم میخواهد زیر زمین خاکت کنم، دلم میخواهد زیر زمین خاکت کنم.
از اعماق[7]
در خون به پا خواهد شد پلینویو خود مردی است که از اعماق زمین ظهور کرده است. در صحنههای نخستین ما او را در حالی که حفرهای میکند، زخمی میبینیم. دستهای کثیف و صورت نفتی او را دیدهایم و میدانیم که قدرت او از همان جا نشات میگیرد. قدرتی که استعاره از تکامل است، از مردی که از گرد و غبارها و از پایینترین شکل زندگی ظهور میکند و با سازش و غلبه بر بیچارگی زنده میماند. در مقابل، ایلای یک آدم مشتاق، بیمصرف و نرمخوی است که بر حسب ضوابط نیچه، برای حیات نامناسب است. او تجسم تمام نفرت نیچه از مسیحیت است. از دیدگاه نیچه مسیحیت به صبر به عبارت دیگر به دونپایگی، ستمدیدگی و فقر تعالی میبخشد، چیزهایی که به طور طبیعی باید از بین بروند. آنچه فرومایه است را بالا میبرد و آن را تبدیل به چیزی قابل تحسین میکند در حالی که پرهیزکاری مردانه را لکهدار میکند و به آن برچسب گناه میزند. به علاوه، ایلای تلاش میکند پلینویو را بهخاطر چنین خصایصی سرزنش کند، استقلال، میلورزی، جاه طلبی، نترس بودن، قدرت و مصمم بودن، که باعث میشود تماشاگرها او را تحسین کنند و خود پلینویو نیز از نظر اخلاقی احساس گناه نمیکند.
جنبه متفاوتی از نظریه اجتماعی داروین در دیدگاه نیچه وجود دارد. او رویای بزرگ شرایط اجتماعی برابر و عدالت را به صورت بازتولید شکلی از زندگی توصیف میکند که تمام عملکردهای ارگانیکی خود را از دست داده است. نیچه متقاعد شده بود زندگی انسان جدا از ماهیت استثمارگرانهاش، ارزش اینکه نام زندگی بر آن بنهیم را ندارد. برای نیچه، زندگی از آنچه او آن را “اخلاق بردگی” مینامد، نشات میگیرد؛ به این معنی که این زندگی در میان گروههای ضعیف که از اربابان قدرتمند خود متنفر هستند، ظهور کرده است. با این حال از آنجایی که نمیتوانند زنجیرهای خود را باز کنند و بر قدرتمندان غلبه کنند، مذهب را ابداع کردند تا ارزشهای اربابان خود مثل تسخیر، تفوق، قدرت و خلاقیت را برعکس کنند. و دقیقا از روی نارضایتی زیرا ایلای نمیتواند با قدرتمندتر از خود بجنگد، کسانی که بسیار با نفوذتر از پلینویو مرد نفتفروش هستند، ایلای بعد از دعوای شرمسارکنندهای که با پلینویو داشت به خانه برمیگردد تا از پدر بیدفاع و مظلوم خود سوءاستفاده کند. ایلای وحشیانه پدرش را کتک میزند و او را به این دلیل که مکان نفت را به پلینویو فروخته است، احمق مینامد. البته، میدانیم پدرش نبود که این تصمیم را گرفت، بلکه خود ایلای چنین تصمیمی را گرفت. او تنها یک انتخاب داشت یا باید مکان را به پلینویو میفروخت و از ثروت آن بهرهمند میشد یا باید کلا دور آن را خط میکشید و درنهایت تلاشهای او برای گرفتن پول و حق خود از پلینویو با سیلی که از او خورد، رو به رو شد. پلینویو تنها یک حق میشناسد و آن قدرت است. نیچه، آرمانهای «حقوق» و «برابری» که انقلابیون آمریکایی و فرانسوی قرن 18 به آنها احترام میگذاشتند، به دلیل ترس مردم از سلطه و سوءاستفاده میدانست و آن را محکوم میکرد. بر اساس آنچه نیچه میگوید، آنچه زندگی انسان را بهبود میبخشد، حقوق نیست بلکه نظم شخصی و اخلاقی است که زندگی را همانطور که هست، میپذیرد و این برای نیچه به معنای تسخیر، صدمه زدن و غلبه بر بیگانگان و ضعفا و ستمدیدگان بود و نتیجه آن خشونت و سختگیری و اجبار فرد به همشکل شدن با دیگران و مشارکت و سپس انتفاع از دیگران میباشد. (BEG ص 152-3)
خون به پا خواهد شد، خشونت پلینویو را از دیدگاه نیچه نشان میدهد که به دلیل رنجش دیگران یا دگرآزاری انجام نمیشود بلکه بهخاطر از بین بردن موانعی که مانع به انجام رسیدن طرح اوست، انجام میگردد. همانطور که دیدیم قتل عمدی برادر دروغینش هانری نشان دهنده بیاثربودن اخلاق است که بیشتر بر اساس غریزهی حیوانی برای زنده بودن انجام گرفته است نه بر اساس نیت شیطانی. نگرانی نیچه و پلینویو این بود که خشونت لازم انجام شده برای ادامه زندگی (آنچه فقط بد است) در مذهب مسیحیت به عنوان شیطانی بودن به اشتباه تفسیر شده است. علاوه بر آن، وقتی ویلیام بندی از قتل هانری به دست پلینویو آگاه میشود، پلینویو مجبور میشود از گناه خود توبه کند. بندی صاحب آخرین زمین نفتخیز است که مانع لولهکشی نفت میگردد، و تنها دلیلی که بندی را مجبور میکند این زمین را بفروشد، آیین غسل تعمید پلینویو به دست ایلای در حضور عموم مردم است.
بندی: خدا….خدا به من گفت شما چه باید بکنید.
پلینویو: چه کاری؟
بندی: باید تو آب عیسی مسیح شست و شو داده بشی.
سکانس غسل تعمید احتمالا بهترین صحنه فیلم خون به پا خواهد شد است. پلینویو برای غسل تعمید خود به کلیسای وحی سوم وارد میشود. در یک ارجاع مستقیم به نام فیلم، و با یک ابهام نامعقول، ایلای در مقابل جمعیت به پلینویو اظهار میدارد «اگر…..خون را رد کنی هیچ گاه نجات نخواهی یافت». پوچی حرف او به این دلیل است که پلینویو هیچگاه از خون واقعی اجتناب نمیکند. از دیدگاه نیچه، این ایلای است که از خون اجتناب میکند، خون زندگی با همه ستمهایش، خونریزی از قدرت ناشی میشود که بیان کننده قدرت، برتری، موفقیت، آسیب و زخم برداشتن است.
ایلای از این فرصت استفاده میکند تا او را تحقیر کند و انتقام بگیرد. کشمکش این دو بالا میگیرد بهطوری که پلینویو مجبور میشود روی زانو بنشیند و اعتراف کند گناهکار است تا ثابت کند برای بخشش خدای ایلای ارزش قائل است در حالی که ایلای او را ترغیب میکند خون مسیح را درخواست کند! با این حال وقتی غسل تعمید او تمام میشود پلینویو احساس پیروزی میکند. ایلای متوجه ناتوانی خود در گرفتن انتقام میشود، در عوض پلینویو به رویای خود میرسد و لولهکشی به واقعیت میپیوندد. این لولههای نفتی به یک سیاهرگ پیوند خورده است که خون حیات انقلاب صنعتی را تامین میکند و زمین را برای رسیدن به رونق و شکوفایی (و همانطور که اکنون میدانیم تخریب احتمالی) آماده میسازد.
خون هست[8]
صحنه پایانی حول درگیری میان پلینویو و ایلای میچرخد. بعد از چندین سال ایلای به خانه پلینویو میآید که بگوید ویلیام بندی مرده است و زمین را به پسرش که از بهترین حضار او در کلیساست، سپرده است. این به ایلای قدرت میدهد که به پلینویو بگوید به خاطر ادامه توسعه و حفاری نفت در زمینهای جدید چه امتیازی حاضر است بدهد؟ ایلای صدهزار دلار به علاوه پنجهزار دلاری که پلینویو به او بدهکار است، درخواست میکند. پلینویو به این شرط میپذیرد که ایلای اعتراف کند او پیامبر نیست و خدا خرافات است. تغییر اساسی رخ میدهد. ایلای تشنه پول است و باید تحقیرهایی که در روز غسل تعمید از جانب پلینویو دریافت کرد را تحمل کند. صحنه در محلی عمومی انجام نمیگیرد و دقیقا برعکس صحنه غسل تعمید است. وقتی ایلای اعتراف شکنجه دهنده خود را به پایان میرساند، پلینویو اخبار بدی به او میدهد: زمینی که ایلای برای توسعه پیشنهاد میکند قبلا توسط پلینویو زهکشی[9] شده است و او مالک تمام زمینهای آنجاست و تمام نفتهای بندی را استخراج کرده است، زیرا نفتهای او همیشه به سمت زمینهای پلینویو سرازیر میشده است. اکنون پلینویو است که بخاطر انتقامش خوشحال است:
برادر ایلای شما برگزیده نیستی. پل برگزیده بود. او مرا پیدا کرد و از زمینهای تو برایم گفت. من تو را شکست دادم و بهت ضربه زدم. این پل بود که از تو برایم گفت. او است که پیامبر است. او باهوش است. او میدانست در آن زمینها چیست، مرا پیدا کرد تا آن نفتها را استخراج کنم.
به علاوه، اینجا مخاطب فکر میکند که آیا ایلای برادر دیگری دارد یا پل خود ایلای است، که احتمال میرود او خود پل باشد، کسی که به شکل موفقیتآمیزی توانسته بود صدهزار دلار بابت زمین از پلینویو بگیرد. در این لحظه، پلینویو در راهرو با میلهای به دست ایلای را تعقیب میکند، گویی میله از او درخواست میکند متوقف شود اما او ادامه میدهد. در نهایت پلینویو با میله به ایلای ضربه میزند و او را در استخری از خون مرده رها میکند. پلینویو وقتی کنار شکار خود میافتد به نظر میرسد دیوانه شده است.
این امر ما را با سوالی در ذهن رها میکند که با در نظر گرفتن نظریه نیچه در مورد دیوانگی و مرگ کاملا مرتبط به نظر میرسد با این مرد دیوانه که ما را از قیود پست طبیعتمان آزاد کرده است چه باید بکنیم؟ آیا باید ایدههای او را محکوم کنیم و غیراخلاقی عمل کنیم. یا باید این سوال را مطرح کنیم که آیا نظام اخلاقی خود ما، ما را به جنون و خود تخریبی سوق نداده است؟
آزادیخواهان مدرن در رفتار با بقیه، قیود اخلاقی را میپذیرند -محدودکردن آزادی افراد تا همه بتوانند بدون هیچ ترسی آزادانه زندگی کنند-. هزینه محدود کردن کسانی که قدرتشان به آنها اجازه میدهد افراد ضعیفتر را سرکوب و استثمار کنند این است که قدرتمندترین آنها باید امتیازات طبیعی خود را رها کند. سوال این است که آیا این محدودیتها بر قدرتمندترینها هزینهای است که برای آزادی همه ارزش پرداخت دارد؟ نیچه فکر میکرد بهتر است کسی را محدود نکنیم و بگذاریم طبیعت ضعیفترینها را نابود کند. مشکل آن این است که قدرتی که کنترل نشود به ستمگری تبدیل میگردد و در نتیجه تنها تعداد محدودی از صاحبان قدرت تا حدودی واقعا آزادی دارند. آزادیخواهان فکر میکنند دادن آزادی محدود به افراد ارجحیت دارد به اینکه به تعداد محدودی از افراد آزادی مطلق داده شود. اما خون به پا خواهد شد یک فیلم پسالیبرال است و به مخاطب اجازه میدهد خود در این مورد نتیجهگیری کند.
جای تعجب است که فیلم خون به پا خواهد شد در سینمای هالیوود ساخته شده است، اما به ندرت توسط چنین شخصیت بزرگ غیراخلاقی(دنیل پلینویو) خون جاری میشود و به ندرت اجازه میدهد احساس خشم و عصیان نداشته باشیم. افراد ممکن است دیدگاه نیچه را بپذیرند همانطور که من پذیرفتم، اینکه مسیحیت ارتدوکس بوی متعفن دورنگی میدهد و در اصول خود از سلب مسئولیت اخلاق شخصی حمایت میکند، با این حال ایدههای نیچه مبنی بر اینکه مسئولیت اخلاقی باید به طور کامل به حال خود رها گردد را رد میکند.
[1] preacher
[2] perplexing
[3] church
[4] rationalize
[5] means
[6] neurosis
[7] De profundis
[8] There is blood
[9] drained