بودن، زیستن و اندیشیدن در انزوا خیالی بیسرانجام است، از این رو آپاراتوس تلاشی است در تولید جمعیت؛ جمعیتی کوچک در زمانهی کاسبکارانهای که رؤیابافی را تنها در افق مصرف و تجارت مجاز میداند. ما به این نتیجه رسیدیم که تنها تولید چنین جمعیتی است که به ما فرصت نفس کشیدن میدهد. تفاوت ما در رؤیای ماست و ما چه داریم جز رؤیاهایمان؟ رؤیاهایی که در منطق امروز اموری غیرضروری فرض میشوند، اما ما، رویابینهای نوآموز، به آنها محتاجیم تا همچنان امیدوار بمانیم. بنابراین تمام حاشیههای غیرضروری امروز، همچون فلسفه، ادبیات و هنر، که سرگرمیهایی جنبی برای اوقات فرهیختگی دوستداران فرهنگ است، همهی توان ما برای دیدن، اندیشیدن و زیستن است. آینده دورسویی ناپیدا و بیضمانت است، اما امروز آپاراتوس فضا-زمان نامیرای ماست که به آن چنگ زدیم تا جوان بمانیم.