«دموکراسی در راه[1]» شاید پایاترین مؤلفهای باشد که از آثار دریدای متأخر منشعب شده است. این ترکیبِ کوچکِ دیریاب در شماری از کتابها، مقالات و مصاحبهها، بهخصوص در اشباح مارکس (1993) و سیاست دوستی (1994) بسط یافته و نهایتاً کاملترین شرح آن در کتاب یاغیها: دو مقاله دربارهی عقل (2004) ارائه شده است. به منظور ارائهی شرحی جامع از «دموکراسی در راه» باید نسبت به شماری دیگر از مفاهیم و دغدغههای بنیادین دریدا، خصوصاً تمایز، ناسازه و تکرارپذیری توجه کافی صورت پذیرد؛ درک پیوستگی این مفاهیم مستلزم رهگیری گفتگوی دریدا با ژان لوک نانسی و موریس بلانشو در خصوص مسائل مربوط به آزادی، برادری و اجتماع است؛ ربط و نسبت آنها با برداشت شبحوار[2] دریدا از عدالت نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. در اینجا برای نیل به این اهداف تلاشی صورت نگرفته است. در یادداشتی کوتاه مانند چیزی که پیش رو دارید، بهترین چیزی که میتوانیم به آن امیدوار باشیم تلاش برای شرح اندیشهی دریداست. بحث من در اینجا لزوماً ماهیتی جزئی و ناقص دارد ولی با اینهمه امیدوارم بتوانم برخی از مسائل بنیادین مورد بحث در رویکرد دریدا نسبت به دموکراسی را محک بزنم و به برخی از مفاهیم در خصوص اندیشهی «سیاست واسازانه» اشاره کنم. با هدف هدایت مخاطبان به سمت دغدغهها و مسائل کلانتر، در انتها به مطالعات بیشتری در این خصوص اشاره خواهم کرد.
به منظور ارائهی توضیح بیشتر در خصوص این عبارت سادهِ فریبنده، قصد دارم دموکراسی را در ارتباط با مفهوم «خود ایمنیبخشی[3]» که یکی از مؤلفههای کلیدی در کارهای دریدای متأخر است ارزیابی کنم. خود ایمنیبخشی شماری از شبهِ مفاهیم [4]دریدای اولیه را تائید و بازآرایی مینماید: مفاهیمی همچون ناسازه، تنگنا، مکمل، تمایز، تعارض و مواردی از این قبیل. دریدا در کتاب یاغیها، دلیل همیشگی این تصور را که دموکراسی تحت منطق خود ایمنی اداره میشود، ارائه میدهد. به لحاظ بیولوژیکی، خود ایمنی قسمی خود تخریبی[5] بدن را توصیف میکند که بهواسطهی آن سیستم ایمنی بدن، آنتیبادیها و لنفوسیتهایی[6] را تولید میکند که در برابر موادی که به طور طبیعی در بدن وجود دارند عمل میکنند. دریدا در حالی که بهوضوح از استنباط بیولوژیکی الهام گرفته است، از این اصطلاح سود میجوید تا توضیح دهد اقدام برای دفاع از خود یا حفظ یک چیز، در واقع منجر به نابودی آن چیز میشود. بنابراین، بیان اینکه دموکراسی مبتنی بر خود ایمنی است متقارن با این ادعاست که دموکراسی به لحاظ درونی به واسطه منطق خودش تهدید میشود. این اخلال یا نقص درونی دموکراسی برای تفکر ورزی دریدا در خصوص « دموکراسی در راه» بسیار مهم است. من قصد دارم تا دو روشی را که دریدا بر اساس آن ازهمگسیختگی خودخواسته موجود در دموکراسی را شرح میدهد، تبیین نمایم.
اولین مسئله رابطهی بین دموکراسی و حاکمیت است. دریدا معتقد است که دموکراسی به معنای دقیق کلمه به عنوان حکمرانی[7] مردم[8] شناخته میشود، یعنی برای اینکه واجد تأثیر قابل تشخیصی در حکمرانی باشد باید بر شکلی از حاکمیت استوار گردد. حاکمیت و دموکراسی جداییناپذیرند ولی این دو شرکایی ناهمساز نیز هستند. کارایی دموکراسی متکی بر حاکمیت است: بدون حاکمیت، مردم توسط قدرتی دیگر غصب خواهند شد و یک حکمرانی مؤثر مبتنی بر مردم هرگز قابل دسترسی نخواهد بود. دموکراسی بهواسطهی تلاش برای محافظت از خود و تضمین تسلط خود از طریق یک گزینه مشترک برای حاکمیت، از قسمی خود تخریبیِ خودایمن رنج میبرد. دموکراسی در فرآیند تلاش برای ایمنسازی و محافظت از خود در برابر زوال، خودش را به واسطهی انسداد، یکسانسازی و ضروریسازی چندگانگی که در وهلهی نخست شکلگیری دموکراسی را ممکن میسازد از بین میبرد. تکثر مردم باید در اجتماعِ حاکم محدود و محصور گردد: «مردم» یا «یک ملت». در این حرکت طرد و حذفهایی وجود دارد که یک مجموعهی ناهمگن را بدل به یک واحد همگن میکند. این حذفشدگیهای تعمدی همواره به سراغ حاکمیت مفروض هر اجتماع سیاسی باز میگردند و ایمنی اجتماع را بهواسطهی تفاوت و دیگربودگی تخریب میکنند. دموکراسی و حاکمیت در قسمی بههمگرهخورگی مخرب گیر افتادهاند، بدین معنا که دموکراسی بهخودیخود (یعنی دموکراسی بدون حاکمیت) همچنان محال است.
دومین مسئله در حول مسئلهی متعارف رابطهی بین برابری و آزادی میچرخد. برابری و آزادی دو دعوی ضروری ولی ناهمسازند که در دموکراسی به هم میپیوندند. برابری در سودای تضمین این امر است که همه بازیگران در یک اجتماع، ارزشی برابر داشته باشند، این امر به وضوح در اعطای یک رأی مساوی به هر فرد در اجتماع دیده میشود. از سوی دیگر، آزادی مسئلهی تکینگی هر فرد است، آزادی در سودای عبور از همان تعینی است که برابری سعی در ایجاد آن دارد. ولی دریدا معتقد است که آزادی بدون مفهوم برابری ناممکن است- یعنی آزادی باید همواره در نسبت با محدودیتهای تحمیلی توسط دیگران به منصهی ظهور برسد و ما باید حداقل در تئوری، همگی به گونهای برابر آزاد باشیم. بنابراین آزادی دموکراتیک تنها در صورتی معنا پیدا میکند که همه مردم به گونهای برابر از آزادی برخوردار باشند. بنابراین، برابری به بخش جداییناپذیری از آزادی تبدیل میشود و از آنجا که چنین برابری در آزادی قید شده است، برابری دیگر فقط مسئله عدد و محاسبه نیست بلکه خود بدل به امری محاسبهناپذیر میگردد. این دو مفهوم به طور ذاتی با یکدیگر ارتباط دارند ولی واجد قسمی رابطه خود ایمنی هستند. برابری هر تکینگی را به واحدی قابل اندازه گیری محدود میکند که تا بینهایت قابل جایگزینی است. از سوی دیگر، آزادی از این محاسبه فراتر رفته و باعث میشود که هر تکینگی برای دیگران امری ناهمگن باشد، این تضمینی برای تکینگی هر فرد است و به همه این امکان را میدهد که همچون یک دیگریِ تمام و کمال رفتار کنند. از منظر دموکراسی، این دو مؤلفه ناسازگار، دارای وابستگی متقابل هستند -آزادی باید در بستر آزادی برای همه اعمال گردد- بنابراین این نشان دهنده قسمی تباهی و فساد در درون ساختار خودِ دموکراسی است.
از منظر این قرائت، دموکراسی همواره در حال جنگ با خود است و هرگز قادر به حل تنشها و تضادهای درونی خود نیست. با عطف توجه به دغدغههای اولیه دریدا در خصوص متافیزیک حضور میتوانیم بگوییم که دموکراسی هرگز امری حاضر و موجود نیست، بلکه همواره به تعویق میافتد. دموکراسی در ادعای حضور خود(همین دموکراسی اینجا و اکنون) حاکمیتی را به پیش میکشد که خودش را نابود میکند. پس، دموکراسی هرگز به طور تمام و کمال در ادعای(حاکم) مبنی بر دستیابی یا نیل به دموکراسی، محقق نمیگردد. به همین دلیل دموکراسی همواره در راه است. نکته قابل توجه این است که « در راه » بودن در اینجا به معنای وجود افقی محتمل برای دموکراسی نیست، تو گویی این فقط یک ایده (به معنای افلاطونی یا ایده تنظیمی[9] در معنای کانتی) است که باید به سمت آن گام برداریم. برعکس، در راه بودن بیانگر از جا دررفتگی و نابجا بودن امکان تحقق دموکراسی از درون است. با این حال، استنباط آینده از واژه «در راه» واجد اهمیت است. دریدا بین «آینده[10]»- آیندهای که بهعنوان آینده موجود، قابل پیشبینی و قابلبرنامهریزی تصور میشود-و آینده در معنای «در راه[11] » بودن که مهبط رویدادهای در پیش رویِ غیرقابل پیشبینی، آیندهای واجد گسست یا آشفته که غیر قابل پیشگویی و گشوده است، آیندهای بدون غایت یا تقدیر شناخته شده، تمایز مینهد. پس «در راه» بودن در فرمول دریدا، به قسمی پتانسیل دگرگون کننده و مخل در قلب دموکراسی اشاره میکند، به یک وعده تغییر در اینجا و اکنون.
با این وجود، خود ایمنیبخشی مفروض دموکراسی چیست؟ آیا همه تلاشهای دموکراتیک محکوم به قسمی خودویرانگری نیستند؟ خوب، به این معنا، بله. ولی برخلاف چارچوب بیولوژیکی یا پزشکینه که در آن خود ایمنی پیامدهای مخرب و بالقوه مهلکی بدنبال دارد، دریدا سایهروشنی متفاوت از منطق خود ایمنی را میبیند. از نظر دریدا مهم این است که خود ایمنیبخشی نشان میدهد که مصونیت مطلق، قابلدستیابی نیست: تلاش برای محافظت مطلق به تخریب منتهی میشود. اگر دموکراسی واجد مصونیت مطلق در برابر به خطر افتادن بود، در این صورت حاکمی مطلق، تغییرناپذیر، بیروح و مرده بود. خود ایمنیبخشی، بهگونهای متناقض به دموکراسی حیات و تحرک میبخشد، آن را به روی آنچه در راه است، به امکان بازآرایی، بازسازی، تکرار و از سرگیری[12] بینهایت میگشاید.
بنابراین میتوانیم مشاهده کنیم که رویکرد دریدا به دموکراسی واجد دو هدف بهم مرتبط است. نخستین اشاره دریدا در پرسش از شرایط تحقق آن، ناسازه یا تناقضی را در قلب آن عیان میسازد. از این منظر زمانی که از دموکراسی صحبت میشود باید قسمی فاصله انتقادی از فهم متعارف، رایج و بازتولید شده لحاظ گردد. بیانیههای بیرمق دموکراسی که در رویهها و رژیمهای کنونی بدست آمده یا تکمیل شده باید اساساً به پرسش کشیده شده و جایگزین شوند. اشاره دوم در اندیشه دریدا در خصوص دموکراسی در راه _با تأکید بر در راه بودن_ مطالبه برای مداخله، اخلال، دگردیسی و مقاومت است. این امر مستلزم اتخاذ روشی از درگیری، قسمی مداخله بیمهابا در اینجا و اکنون است که دموکراسی را به سوی افقی کاملاً متفاوت میگشاید.
بنابراین، دریدا از مفهوم دموکراسی در راه استفاده میکند نه فقط برای توصیف شیوهای از سیاست دموکراتیک مدرن که از آرمانهای اعلام شده خود عقبنشینی میکند (هرچند واضح است که دریدا میخواهد این برداشت را حفظ کند) اما دموکراسی «در راه»، واجد معنای بسیار متفاوتتر است. نقص خودایمنی موجود در دموکراسی همان چیزی است که امکان آینده دموکراتیک را میگشاید. باید تأکید شود که این گشودگی به سوی آینده مبتنی بر این نگرش سادهلوحانه نیست که گویی روزهایی بهتر و دموکراتیکتری در پیش است. بر حسب ترکیب دریدا آمدن ضروری آینده هم بهترین رخداد است و هم بدترین. و در حالی که دریدا هیچ تضمین و رهنمود هنجاری ارائه نمیدهد، اشاره میکند که بیقراری الزامی موجود در قلب دموکراسی، نیاز به کار و ممارست دائمی را ضروری میسازد. دموکراسی در این معنا باید همواره « در راه» باشد، همواره باید قسمی میعادگاه و ظرفیتی گشوده باشد. ما میتوانیم این قرائت از دموکراسی را در راستای تعریفی از سوسیالیسم که هوگو چاوز اخیراً ارائه کرده، بهمثابه قسمی دموکراسی بدون غایت نامگذاری کنیم.[13]
لینک مقاله اصلی
[1] la démocratie à venir
[2] spectral: شبح، شبح گونگی و شبح گیری از جمله مفاهیم اساسی در اندیشه دریدای متأخر محسوب میگردند که دریدا برای نخستین بار در کتاب اشباح مارکس به جهت به چالش کشیدن انتولوژی و شالودهشکنی درک معمول از واقعیت، زمان و سیاست مطرح نمود. (م)
[3] autoimmunity
[4] quasi-concepts
[5] self-destruction
[6] لنفوسیت نام گروهی از گلبولهای سفید خون هستند که در سیستم ایمنی مهرهداران نقش اساسی ایفا میکنند. (م)
[7] cratos
[8] demos
[9] regulative
[10] the future
[11] à venir
[12] reiteration
[13] این مقاله یک ماه بعد از درگذشت چاوز انتشار یافته است. (م)