Enter your email Address

دوشنبه, بهمن ۱۰, ۱۴۰۱
Apparatuss
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
آپاراتوس
نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها

کارتوگرافی یک سرزمین

جغرافیا-تاریخ و ریسمان آریادنه

مهدیه دهاقین
صفحه اصلی هنرمندان امروز
کارتوگرافی یک سرزمین
کارتوگرافی یک سرزمین
کارتوگرافی یک سرزمین
کارتوگرافی یک سرزمین
کارتوگرافی یک سرزمین
کارتوگرافی یک سرزمین

«کارتوگرافی» نقشه‌برداری دقیقی است که پیچیدگی‌های واقعیت جغرافیایی را در فضای دوبعدی نقشه ثبت می کند و تسطیح واقعیت را امکان پذیر می‌سازد. کارتوگرافی تنها به ثبت آن چیزهایی می‌پردازد که در یک جغرافیا قابل‌ دیدن هستند، در حقیقت کارتوگرافی روشی برای مدل‌سازی رویت‌پذیرهاست. هر چند در این مجموعه، کارتوگرافی مفهومی مرکزی است؛ اما این مجموعه «کارتوگرافی» را نه در معنای رایج و سنتی آن بلکه به منزله‌‌ی مفهومی در نظر می‌گیرد که با جغرافیایی متفاوت و پروبلماتیک شده صورت‌بندی می‌شود. درادامه توضیح می‌دهم که چگونه این مفهوم متفاوت از جغرافیا در نسبت‌هایی نو با تاریخ قرار می‌گیرد. حرکت در محورهای درهم تنیده‌ی فضا-زمان امکان می‌دهد آنچه نهفته و قابل دیدن نیست رویت پذیر شود و به بیان دیگر رویت‌شدنی ها را تکثیر کرده و بستری تازه برای بازتعریف کارتوگرافی و مساحی واقعیت فراهم می‌نماید.

جغرافیا قلمرویی است که با حرکت مادی مسیرهایی شکل می‌گیرد که در طول تاریخ لایه لایه روی هم رسوب می کنند؛ اما رد این لایه‌ها و مسیر‌ها همچنان برجا می ماند. جغرافیا فضایی از جنس حافظه است که تمام ردهای تاریخ را همزمان در خود حفظ کرده است. جغرافیا و تاریخ وابسته به یکدیگرند، همان طور که فضا و زمان. به یک معنا رابطه‌ی تاریخ و جغرافیا، رابطه‌ی فضا و زمان و در هم تنیدگی آنهاست و کارتوگرافی ثبت مسیرهایی است که این رابطه تولید می کند؛ اما آنچه در ادامه پی می گیرم کاویدن این رابطه تا مرزهای گشودن امکاناتی جدید برای باز‌صورت‌بندی ارتباط کارتوگرافی، جغرافیا و تاریخ است. با آنکه رابطه‌ی جغرافیا و تاریخ رابطه‌ای از جنس وابستگی متقابل است؛ اما مساله، شکلِ این رابطه است. اینکه چطور می توان رابطه‌‌ی جغرافیا و تاریخ را بحرانی کرد و مسیرهایی نو ساخت؟ چطور می‌توان پیوند بین تاریخ و جغرافیا را در یک رابطه‌ی سیال باز‌تعریف کرد؟ چگونه می‌توان جغرافیا را از هژمونی لایه های رسوب کرده‌ی تاریخی و مسیرهای سخت شده رها ساخت؟ به چه معنا نسبت جغرافیا و تاریخ می‌تواند بستری برای فعلیت و آزادسازی مسیرهای نهفته باشد؟ مسیر‌های نهفته‌ای که سرزمین هایی دیگر را آشکار می سازند؛ سرزمین هایی در اعماق یک جغرافیا، سرزمین‌هایی نادیدنی، سرزمین‌هایی پنهان.

برای واکاوی و بازتعریف رابطه‌ی جغرافیا و تاریخ، باید مسیرهای فضایی-زمانیِ سازنده‌ی آنها را ردیابی کنیم. هرچند مسیر، شکل معینی از کنار‌هم قرار‌گرفتنِ چیزها و اتصال‌های بین آنها در فضاست که استمرار زمانی می‌یابند و این استمرارِ زمانی همواره وابسته به یک بستر جغرافیایی ‌تکوین یافته‌ و در رابطه با گذشته است؛ اما  هر مسیر همچنین بخشی از شبکه‌ی اتصالاتی گسترده‌تر با سایر مسیرهاست که همواره از بین مسیرهای ممکن و بی شمارِ دیگری گزینش می‌شود. مسیرها همزمان هم در بستر جغرافیا-تاریخ حرکت می‌کنند و هم سازنده‌ی آنها هستند. (از آنجا که جغرافیا و تاریخ از هم جدایی‌ناپذیرند از این پس از اصطلاح جغرافیا-تاریخ استفاده می‌کنم، مگر زمانی که تاکید بر ویژگی‌های منحصر به فرد هر کدام مد نظر باشد.)

جغرافیا-تاریخ (نه تنها جغرافیا و تاریخ انسانی بلکه جغرافیا و تاریخ هستی) پیوستاری دینامیک و مادی، پیوستاری فضا-زمانی است که در نقاط تصمیم‌گیری از بین حالت‌های ممکنِ کنارهم قرارگرفتنِ چیزها گزینش می‌کند و در هر نقطه‌ی تصمیم‌گیری مسیر قبلی شاخه شاخه می‌شود و مسیرها و جهت‌های حرکت جدیدی در فضا-زمان، در جغرافیا-تاریخ ساخته می‌شود؛ تداخل مسیرها میدان‌های همگرای موضعی تشکیل می‌دهند که همان جغرافیا-تاریخ‌های موضعی است و به نوبه‌ی خود سرزمین‌ها و روایت‌ها را شکل می‌دهند.

گزینش هر مسیر در تنش میان وابستگی و گسستِ مسیرهای قبلی روی می‌دهد، اما در هر تصمیم‌گیری و در هر شاخه شاخه شدنی، همواره پیوند‌ها و مسیرهایی وجود دارند که در میدان گزینش‌ها قرار نگرفته‌اند، مسیرهایی که در کشاکش ضرورت و تصادف نهفته باقی مانده‌اند. جغرافیا-تاریخ‌های موضعی همان شبکه‌ی مسیرهای فضایی-زمانی بالفعل در میدان های همگرا هستند اما همواره با مسیرهای نهفته و فعلیت نیافته احاطه شده‌اند. مسیرهای نهفته‌ا‌ی که به سرزمین‌ها و روایت‌های جدید منتهی می شوند. کارتوگرافی در این مجموعه تنها به دنبال ثبت مسیرهای بالفعل جغرافیا-تاریخ نیست، بلکه همزمان و در یک صفحه‌ی واحد مسیرهای نهفته را نیز پیگیری و ثبت می‌کند.

کارتوگرافی در این مجموعه، سر‌هم‌بندیِ سری‌‌های ناهمگن است. همان طور که از عنوانِ تصویر‌های این مجموعه برمی‌آید، نقاشی‌ها و عکس‌های دوره‌های مختلف به لحظه‌هایی از ادبیات، و روایت‌های تاریخی و اسطوره‌ای پیوند خورده‌اند. چنین شیوه‌ای در سر‌هم‌بندی کلمه و تصویر یادآور سنت نقاشانی چون «ترنر» یا «دالی» است که مواجه‌ای متفاوت با عنوان‌های آثارشان داشتند. ظاهراً آثار آنها هیچ ارتباط مشخصی با عنوان‌ها ندارند. عنوان‌ها کاملاً بی ربط به نظر می‌رسند و سری کلمه‌ها و تصویرها کاملاً مستقل از هم هستند اما به محضِ آنکه نقاش تصمیم می‌گیرد آثارش را با چنین عنوان‌هایی نام‌گذاری کند، بازتاب کلمه‌ها و تصویرها در یکدیگر آغاز می‌شود تا خط‌هایی همگرا تولید شود و به‌این‌ترتیب مونتاژ جدیدی از تصویر-کلمه‌ها شکل می‌گیرد و فضایی نو خلق می شود. تصویر‌ها به شکلی دیگر دیده می‌شوند و کلمات گونه ای دیگر روایت می‌سازند.

در اینجا کارتوگرافیِ جغرافیا-تاریخ، بریکلاژی متشکل از ده‌ها عکس، نقاشی و روایت می‌سازد؛ بریکلاژی از قطعاتِ ادبیات و نقاشی و فیلم و اسطوره هایی که متعلق به یک جغرافیای خاص نیستند و روایت‌هایی از سرزمین‌هایی دیگرند که همزمان در کنار هم قرار‌می‌گیرند. مینوتورهای خشمگین پیکاسو، فضاهای گروتسک بوش، فیگورهای از شکل افتاده‌ی بیکن و شیله و صحنه‌‌ی کارناوالِ سرخوشانه‌ی پایانِ هشت‌و‌نیم فلینی بارها و بارها تکرار می‌شوند و آن‌قدر لایه لایه بر یکدیگر می‌لغزند و در هم ‌فرو ‌می‌روند که هر کدام دیگری را از فرم انداخته و کانتورها و روایت‌های تصویری را آشفته می‌سازند و از طریق برهم نهی، فرم‌ها، پیوندها و روایت‌های جدیدی شکل می‌گیرند که سرزمین‌های نهفته را رویت‌پذیر می‌سازند.

مسیرها به شکلی مالیخولیایی حرکت می‌کنند و در هم ‌تنیده می‌شوند تا آنجا که تصویرها و روایت‌های پیشین قابل ردیابی نیستند؛ اما اینها همه همنشینِ عکس‌های واقعی و تاریخی شده اند. عکس‌هایی از لحظه‌ای آستانه‌ای در انقلاب پنجاه و هفت، انقلابی زیرو رو کننده‌ی یک سرزمین، عکس‌هایی از لحظه‌ای که بارها در لایه‌های تصاویر و در زمینه‌ها تکرار می‌شوند و تصویرها و روایت‌های دیگر ناچارند راه خود را از این گذرگاه ادامه دهند. در مسیری که برای دگردیسی مفهوم جغرافیا-تاریخ طی می‌کنیم، گذرگاه های صلب جغرافیا-تاریخ و مسیرهای منجمد بر مسیرهای سیال نهفته اثر می‌گذارند، آنها را دگرگون می کنند و حرکتشان را حد می‌زنند.

در این بریکلاژ، جغرافیایی هزارتو اما وهم آلود و دوزخی نمایان است. مسیرهایی که قرار است این جغرافیای نو را بسازند، روایت‌ها و تصویرهایی هستند که همزمان که در افق به هم پیوند می‌خورند در خط عمودی اعماق فروتر می‌روند و سرزمین‌هایی تاریک را آشکار می‏کنند. مسیرِ آواز مرگبار سیرن ها، مسیر منتهی به دروازه‌های شهر شیاطین، مسیر دیوانه وار بازگشتِ دانته از دوزخ، مسیر بازگشت اورفئوس از هادس و مسیر رقصندگانِ مسخ شده به این سرزمین‌های پنهان نقب می‌زنند. خطوط گریز و خطوط نابودی در هم تنیده می‌شوند.

در این مجموعه، روایت آریادنه یکی از مسیرهایی است که بریکلاژ جغرافیا-تاریخ را شکل داده است. روایتی که در آن آریادنه یک سرِ ریسمانی را نگه‌می‌دارد که تسئوس آن را پی‌ می گیرد و از لابیرنت مینوتور رهایی می‌یابد. ریسمان آریادنه نشانگر مسیری تکین است که از مسیرهای دیگر جدا شده و با بیرونِ لابیرنت مرتبط می شود. مسیری که از وابستگی به مسیرهای تثبیت شده‌ی دیگر می‌گسلد و راه بیرون را آشکار می‌سازد. اما آیا در اینجا، در این بریکلاژ جغرافیا-تاریخ ریسمان آریادنه همان طور که برای تسئوس قابل ردگیری بود نمایان می‌شود؟

ریسمان آریادنه در پیوند خوردن با سایر مسیرها و روایت‌های نهفته و بالفعل به چه شکلی درمی‌آید؟ نشانگرکدام مسیرمی شود و به چه سرزمینی منتهی می شود، به چه شکلی از جغرافیا-تاریخ؟ در لابیرنت مینوتور تنها یک مسیر به سوی بیرون وجود داشت پس تسئوس می‌توانست با دنبال‌کردن ریسمان راه بیرون را بپیماید؛ اما در این مجموعه روایت‌های دیگری در کنار روایت آریادنه و تسئوس پدید می‌آید که مسیر تکین خروج از لابیرنت را مخدوش می‌سازند. روایت‌هایی که نه یک جهت واحد و تکین که قابل کشف و ردیابی است بلکه جهت های برون رفت بی شمار و متکثر شونده ای را آشکار می‌کنند که هر بار تغییر شکل می‌دهند و در هر وضعیتِ چینش و پیوند مسیرها، جهت و مسیر متفاوتی به بیرون نمایان می شود.

در اینجا باید درنگ کنیم و پیش از ادامه سوال دیگری را مطرح کنیم. «بیرون» کجاست؟ بیرون در روایت آریادنه و تسئوس همان سرزمین آشنای اولیه است، بیرون، بیرونِ هزارتو است. مبدائی که تسئوس از آن حرکت می کند و به آن بازمی‌گردد. رهایی بازگشت به نقطه‌ی آغاز است. هرچند لابیرنت مینوتور مکانی است در دل یک سرزمین اما به یک معنا می توان گفت از آن سرزمین جدا شده است و منطق فضایی دیگری بر آن حاکم است. لابیرنت تنها وقفه ای در انطباق مبدا و مقصد است.

اما در اینجا، بیرون و آینده به هم پیوند می‌خورند؛ همان‌طور که جغرافیا و تاریخ به منزله بسط های فضا-زمان به هم پیوند خورده‌اند. آینده، به منزله‌ی افق پیش بینی ناپذیر زمان است که به «بیرون» شکل می‌دهد. بیرون یک اتوپیا، یک سرزمین خالی نیست که با مسیرهای پیش بینی پذیر و از پیش تعیین شده شکل گیرد. همچنین بیرون مخزن امکانات و نهفتگی های ثابت هم نیست؛ بلکه جایگاه فضایی-زمانی و شبکه ای از نهفتگی هاست که مدام دگرگون می‌شوند و در رابطه با گذشته و حال قرار می گیرند. رابطه‌ی آینده و بیرون به جغرافیا-تاریخی رادیکال شکل می‌دهد.

در جغرافیا-تاریخ رادیکال لایه لایه ها تا بی نهایت روی هم قرار می گیرند و مسیرها و پیوندهای نهفته و بالفعل در هم تنیده می شوند و تغییر جهت می دهند تا آن جا که گذرگاه‌های مرکزی و مسیرهای سخت شده و نقاط تثبیت کاملا محو می‌شوند و خطوط اعماق در افق ناپدید می‌گردند. این جغرافیا-تاریخِ رادیکال که جایگاه فضایی-زمانی‌اش آینده است، به کارتوگرافی تن نمی‌دهد. کارتوگرافی امکانِ بازنمایی بی‏نهایت، امکان ثبت این جغرافیا-تاریخِ رادیکال و پیش بینی ناپذیر را ندارد.

در کارتوگرافی صرفاً یک نشانگر است که می‌تواند مسیر و جهتِ بیرون را در هر چینش و در هر وضعیت نمایان سازد؛ مسیری که درون یک جغرافیا-تاریخ تنیده شده اما در هر وضعیتی به سمت سیال تر شدن، به سمت آینده گرایش دارد. ریسمان آریادنه همان نشانگری است که مسیرِ دینامیکِ بیرون را قابل ردگیری می‌کند. آریادنه یک سر ریسمان را در آستانه‌ی متغیر و پیش بینی ناپذیر آینده و بیرون نگه داشته است و سر دیگر ریسمان در هرج و مرج مسیرهای یک جغرافیا-تاریخ فرو می رود و تبدیل به خط آزمونگری می‌شود. آزمودن مسیرهای جنون آمیزی که نگهبانان دوزخی با تمسخر به دانته پیشنهاد می‌دهند. ریسمان آریادنه در سرتاسر بریکلاژ جغرافیا-تاریخ حرکت می کند و در حدفاصل تا ابد معلق رستگاری و نابودی در هم می‌پیچد و پیش می‌رود.


یادداشت‌ها:

  1. در بخشی از سرود هشتم دوزخ کمدی الهی، در یکی از مراحل فرود به دوزخ و پس از طی کردن مسیری بی پایان دانته به همراه ویرژیل به طبقه‌ی پنجم دوزخ می رسند. این شهر دیته نام دارد که در دوزخ هم به شیطان و هم به دژ مستحکم او که چهار طبقه‌ی آخر دوزخ داخل آن قرار دارد گفته می‌شود. شهری پنهان، خارج از دسترس و فراتر از مرزهای تناهی زندگان. در دروازه شهر شیاطین خشمگین آنها را مورد عتاب قرار می‌دهند و پس از رایزنی ویرژیل با نگهبانان تنها ویرژیل اجازه می‌یابد که در قلمروی شیاطین، در قلمروی مردگان بماند و نگهبانان با تمسخر می گویند دانته، باید از همان مسیر جنون آمیزی که آمده بازگردد؛ البته اگر بتواند. این بازگشت تنها با آزمودن مداوم مسیرها و دنبال کردن مسیرهای پیچ در پیچی ممکن است که دانته را به سرزمینِ تاریک شیاطین، به جغرافیایی پنهان هدایت کرده است. مسیرهایی که ردگیری دوباره‌ی آنها غیرممکن می نماید. اگر دانته قصد برگشت به جهان زندگان و خروج از سرزمین های تاریک را دارد تا ابد در این مسیرهای جنون آمیز گرفتار خواهد ماند
  2. بهمن هزار و سیصد و پنجاه و هفت خمینی به ایران بازمی‌گردد. شهر به تمامی در برابر او راه را باز می‌کند و مسیرهای جدیدی از تاریخ یک سرزمین گشوده می‌شود.
  3. سیرن‌ها، خنیاگران مرگ، در دریاهای بی کران آوازی مدهوش کننده سر می‌دهند. کشتی‌رانان بی اختیار و مسخ شده در جهت آواز، مسیر خود را تغییر می دهند؛ آوازی که آنها را به سرزمین سیرن‌ها هدایت می کند. آنجا که مرگ، فرو شدن به هادس در انتظار آنهاست.
  4. اورفه با چنگ و آواز مجذوب کننده‌ی خود، خدایان هادس را سخت شیفته می‌سازد و راه هادس، جهان پنهان زیرین بر او گشوده می‌شود تا اوریدیس همسرش را به سرزمین زندگان بازگرداند. به دستور خدایانِ هادس اورفه در طول مسیر هرگز نباید به عقب برگردد و نگاهش به اوریدیس افتد. در آستانه‌ی ورود به روشنایی، در مرزهای جهان مرگ اورفه وسوسه می شود؛ برمی گردد و به پشت سرش نگاه می کند. اوریدیس در لحظه ناپدید می شود و در اعماق تاریک سرزمین مردگان فرو می رود.
  5. تسئوس، همان‌که آریادنه به عشق او دچار شده است، داوطلب می شود تا مینوتور، هیولای سهمگین محبوس در مرکز لابیرنت را از بین ببرد. لابیرنت، فضایی تودرتو است که تنها یک راه خروج به بیرون دارد و تا کنون هیچ کس نتوانسته با خروج از آن به جهان خارجِ هزارتو بازگردد. آریادنه برای نجات تسئوس ریسمانی به او می‌بخشد که خود یک طرف آن را نگه می دارد تا او بتواند پس از کشتن میناتور، با جهت یابی ریسمان مسیر بازگشت را پیدا کند
برچسب ها: آریادنهجغرافیا-تاریخریسمان آریادنهکارتوگرافیمهدیه دهاقین
پست قبلی

سینما: سوفیست یا فیلسوف؟

پست بعدی

پوتِنسیای وحشی زیستن و سیاست اشتراکی

پست بعدی
پوتِنسیای وحشی زیستن و سیاست اشتراکی

پوتِنسیای وحشی زیستن و سیاست اشتراکی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب

براندازی سرمایه‌داری و ایمان کور

براندازی سرمایه‌داری و ایمان کور

دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

دوزخ خورشیدی و مغاک زمینی

بدن‌های اروتیک؛ فانتزی در دوردست و امکانات سینماتوگرافیک

بدن‌های اروتیک؛ فانتزی در دوردست و امکانات سینماتوگرافیک

مطالب تصادفی

هیولا

هیولا

از مسیح تا بورژوازی

از مسیح تا بورژوازی

داستان یک اسطوره: «تراکینگ شات در کاپو»

داستان یک اسطوره: «تراکینگ شات در کاپو»

تراژدی و منطق مدوّر زمان

تراژدی و منطق مدوّر زمان

مقدمه‌ای بر تحلیل فیگورال در سینما

مقدمه‌ای بر تحلیل فیگورال در سینما

  • صفحه اصلی
  • هنر
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما
آپاراتوس
هنر, فلسفه, ادبیات

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

نتیجه ای وجود ندارد
مشاهده همه نتیجه ها
  • صفحه اصلی
  • هنر
    • سینما و هنرهای نمایشی
    • معماری و هنرهای تجسمی
    • هنرمندان امروز
  • فلسفه
  • ادبیات
  • معرفی کتاب
  • پرونده‌ی ویژه
    • پرونده‌ی ویژه‌ی وحشت
    • پرونده‌ی ویژه‌‌ی فیلم هجوم
  • درباره‌ ما
  • تماس با ما

حقوق کلیهٔ مطالب برای آپاراتوس محفوظ و نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

وارد حساب کاربری خود شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟ ثبت نام

برای ثبت نام فرم های زیر را پر کنید

همه فیلد ها الزامی هستند. ورود

رمزعبور خود را بازیابی کنید

لطفاً نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای تنظیم مجدد رمز خود وارد کنید.

ورود