رنه مگریت اصرار داشت که میتوان بین کلمات و اشیاء نسبتهای تازه برقرار کرد و خصلتهایی از زبان و اشیاء را فاش کرد که عموماً در زندگی روزمره نادیده گرفته میشوند.
هر کدام از ما شئیای هستیم در روحی که هنوز نمیدانیم صورتاش چگونه در ما دمیده شده. به نقل از فوکو «انسان آن موجود زندهای است که از درون زندگی میکند، بازنمایی را پایهگذاری میکند و با استفاده از آن زندگی میکند، و بر مبنای آن واجد این توانایی عجیب میشود که دقیقاً زندگی را برای خودش بازنمایی کند.»
اگرچه این الگوهای شکل گرفته در ذهنم به سورئالیسم شباهت دارند اما آنها از سه قلمرو جغرافیا، حیات و نظام آوایی و حرکت وام گرفته شدهاند.من به طبیعت و اشیاء نگاه میکنم و به واسطهی تخیل آنها را با بدنم سازگار میکنم. در این میان و به منظور رفع کردن بیاعتدالیها،گاه قاعدهمند و گاه عکس آن عمل میکنم. به طور خلاصه قصد دارم شرایط را برای بر هم زدن قواعد مهیا کنم، آن هم در قالب ژستهایی هماهنگ و ناهماهنگ با اشیاء.
به واقع بدن در ارتباط با اشیاء، خود در نقش یک شئ است. با اینکه هرگز با آن همسان نمیشود اما این همسان شدن مقصدی ثانویه و دور است.
آنچه محرکی برای برقراری ارتباط با اشیاء و طبیعت است، تخیلی وابسته به آن است. پیچیدگی روان ما در وابستگی و ارتباط با طبیعت، گاه رهنده است و گاه غیر آن.
بدن من در ارتباط با واقعیت و اشیاء –چنانکه تخیلشان میکند- میخواهد شکلی نو از اشیاء ارائه دهد. آشکارا و گاه پنهان.
من در طی مسیری که بخشی از هویتم است؛ به اشیاء با بدنم شکل میدهم. حالا این درهم آمیختگی میتواند یک سنگ باشد یا یک کاناپه که هر روز روی آن لَم میدهم و خستگیام را به آن تزریق میکنم و آن چنانکه با شکل بدن من هماهنگ باشد، من را میپذیرد.
در نهایت، آثار من پیوندی تنگاتنگ با بدنم دارند. برخورد من با بدنم چیزیست شبیه به یک راز، راز شئیای که ناخواسته قربانی چشمچرانیست. از همین رو است که میخواهم میان بدنم و اشیاء و طبیعت خصلتها و نسبتهای تازه خلق کنم. میخواهم بی واهمه، احساساتی از بدنم، که سهمی هر چند خُرد از جهان دارند را در قالبی پرفورماتیو عکاسی کنم. این کندوکاو بیشتر درونیست. من نقش عکاسی را دارم که بدنش را در بستهبندی با اشیاء و برخورد با طبیعت بهصورت رازی که نمیخواهد با بیان شدن، موجب تشویش شود، ثبت و مستند میکند. روشن است که در اینجا بدن میتواند داوری شود و آنچه اسباب این داوری را مهیا میکند شکل و مضمون مستند شده و تلفیق بدن با اشیاء و طبیعتند. حالا کدام یکی بر دیگری مقدم است؟ شیء که برای ادراک شدن به بدن ما نیاز دارد، یا طبیعت که بی نیاز است از ما؟
کوکو شدو