الغأ بردگی خورشیدمرکز
وصلت بین زاغهی زمینی تحتالقمر و خورشید تبدیل به الگویی منحصراً تکهمسری شده که نه فقط اخلاق، سیاست و هنر، بلکه کل تاریخ اندیشه و فعالیتهای ارگانیک را نیز تنظیم میکند. وقت آن است که به بیبندوباری و هرزگی زمین بازگردیم در مقام منظومهی چگال فضولات بیناستارهای، منظومهای با ستارگان مرده. هرزهگردی در کیهان، بیهدف، با زمینی که خورشیدش خود وابسته به مغاک کیهانی است، یعنی، پیشاپیش مرده است- این فنّ ژئوفلسفیای است که کل تلاشهای انسانی باید در آن سرمایهگذاری شود: پذیرفتن زمین همچون تودهای فراکتالی و نه یک مرمر آبی کمیاب، اندیشیدن به آن همچون یک شهاب بیضویشکل گذرا که دهانهاش پیشاپیش پوست اجساد ستارگان را سوراخ کرده است. تصور رهایی اکولوژیکی باید از نسبت همزمان ویتالیستی و مرگسالارانه (نکروکراتیک) بین زمین و خورشید رها شود. تصور رهایی باید در عوض با عدمضرورت کیهانی به مثابه اصل تمام اکولوژیها پیوند یابد. آنچه قادر است زمین را در مسیر خارج بزرگ[1] دوباره ابداع کند، تنها یک اکولوژی است که عدمضرورتهای رادیکالِ مغاک کیهانی به آن نفوذ کرده باشند. از منظر چنین اکولوژیای، هر لحظه آپوکالیپسی است که نمیتواند به نتیجه یا اوج برسد، و خورشید نه دل تاریکی، بلکه بندآوردن خونریزی ناشی از زخم عدمضرورتها (یا اقلیمهای) خُردکنندهی مغاک کیهانی است که به درون جهان ما سرریز میکند. همانطور که زمین باید از این تصور رها شود که محمل حیات است، خورشید نیز باید هم از امتیازات سیارهای و نیز واردات اقتصادی هژمونیک خود عاری شود. وانگهی، خورشید چیزی نیست جز نقطهی کور و ناگزیری برای زمین که دامنهی مغاک را محدود میکند. به این سبب، خورشید را نه باید همچون شعلهی تاریک افراط[2] پذیرفت، نه اینکه آن را همچون پایانی نورانی تقدیس کرد، بلکه باید آن را همچون عنصری دوزخی مورد بازنگری و بازکشف قرار داد، عنصری دوزخی در زنجیرهی همدستیهایی که زمین را به جانب کیهانی میکشانند که عجیبتر از کیهان دوزخی است، وقایع اقلیمی آن به شکلی بیسمپتوم عاری از رخداد است به جای آنکه به شکلی فاجعهبار اقلیمی باشد، بیرونبودگی آن از خارج نیز نسبت به داخل درونماندگارتر است. زمینی که چنین اکولوژی رادیکالی آن را مسّاحی کرده باشد (ars terram) را تنها میتوان همچون بخش مداریِ مغاکی تودرتو درک کرد، و به این سبب، ویژگیهای جسمانی آن (تفکیک بدنش به لایههای غیرارگانیک و زیست-حوزهها) و در نتیجه تغییرات جغرافیایی آن و نهایتاً تواریخ آن پیچدرپیچ هستند، همچون منحنیهای شیبدار (کلیما) انحرافی که نشان از ژرفاهای غیراقلیمی کیهان و تغیّرات کیهانی آن دارند. به بیانی اکولوژیکی، در کیهانی مغاکی که در آن بردگی خورشیدمرکز ساقط شده باشد، حیاتمندی آبزی زمین یا بیان انحرافی یک طبیعت بیستاره است که همچون لجن فاسد ظاهر میشود یا مغاک زمینی که در قالب روغنی فرساینده هویدا میشود. برخلاف ونیز و کاپیتالیسم آبمحور آن که به جانب طبیعتی بیتفاوت همگرا میشوند که مغاک لجن و کپک است؛ دوقلوی خشک و خاورمیانهای آن یعنی دوبی و کاپیتالیسم چرب و روغنی آن به درون جنون نفت شیرجه میزنند که در ژرفاهای ظلمانی زمین پختوپز شده. در هر صورت، مغاک کیهانی و اکولوژی رادیکال آن بیان سیاه خود را در آب حیاتی مییابد که در آن تمام اقلیمها (زیستشناختی، اجتماعی، سیاسی و …) به واسطهی شیمی یا دینامیکس تصادفی بیرونبودگی[3] رادیکال، محکوم به فنا هستند. بدین معناست که یک حیات کاپیتالیستی که یا توسط توریسم آب به جلو رانده میشود و یا توسط صنعت نفت، بدل به هستهی مناسبی برای چرخشهای شیمایی مغاکی میشوند که اکولوژی غریب آن را در هیچ جا بهتر از آنچه آب حیات بیوسفر زمینی نامیده میشود نمیتوان دید. از منظر بیوسفر زمینی، الگوی مسلّط مرگ، یا به بیان دقیقتر، «گشودگی به خارج» محدود به «گشودگی به جانب خورشید» است، یعنی، یافتن راهحل مصرفی بهینهای برای مسئلهی هزینهی خورشیدی. به عبارت دیگر، گشودگی نسبت به خورشید (برخلاف اعتراضاتی که میشنویم) اندیشیدن به اومانیسم ایکاروسی اغراقشده نیست، بلکه نااومانیسمی است محدود که برحسب آن بیرونبودگی تنها توسط اقتصاد خورشیدی تداوم مییابد و بازهی انواع مرگ و بیرونبودگی محدود است به مرگ توسط خورشید و از طریق الگوی فروپاشی انرژی که خورشید تحمیل میکند. بدین سبب، اقتصاد خورشیدی الگوی محدودی از گشودگی یا تنوعیافتن مرگ و بیرونبودگی است زیرا تنها به بهای مونیسم سفتوسختی در جانب مرگ است که امکان کثرت در حیات را فراهم میکند. بُردار اندیشهای که اقتصاد خورشیدی آن را پیکربندی کرده باشد هیچ اطلاعی از آزادی بدیلها در عرصه مرگ به مثابه بُردار بیرونیسازی یا فروپاشی به درون مغاک کیهانی ندارد. در نتیجه، معمای دکارتی، یعنی این که، «کدام مسیر حیاتی را باید پی بگیرم؟»، باید تبدیل شود به این: «کدام مسیر خروجی را باید پی بگیرم؟». این سوال اخیر است که به شکلی رادیکال از الگوهای رهایی معطوف به حیات میگسلد، الگوهایی که فرصتهای حیاتی و طرد مرگ در آنها چیزی نیستند جز مظاهر بردگی خورشیدمرکز.
رهایی اکولوژیکی خارج بزرگ، «زمین جدید» (دلوز و گتاری) یا مغاک زمینی، نه مستلزم شیوههای بدیل حیات (که کاپیتالیسم به شکل تهوعآوری آکنده از آنهاست) بلکه شیوههای بدیل بهبندکشیدن بیرونبودگی مغاک کیهانی یا تصریفات مختلف مرگ است (هم مرگ ذهن و هم ماده). شیوههای مختلف بهبندکشیدن بیرونبودگی، چه در مقام حالات گشودگی رادیکال (مسیرهای منتهی به مغاک) یا تصریفی بر منفیت دیالکتیکی (مردن به شیوههایی غیر از آنچه برای ارگانیسم مناسب است)، حوزهی زمینی را بر اساس اقلیمهای مغاک کیهانی به خدمت میگیرند. اما، همانطور که گفتیم، از منظر مغاک کیهانی، اقیلمها تصادفات محض هستند و در نتیجه، مسیرهای پیچاپیچ مرگسویی را ترسیم میکنند که افقهای مختلف درونبودگیها با پیگرفتن این مسیرها خنثی شده و به درون دهانِ گشودهی مغاک فرومیپاشند. اگر اقتصاد خورشیدی و کاپیتالیسم وابسته به آن، به شکلی تغییرناپذیر در مرگ رویهای وحدانی دارند، سبب این است که خورشید خودش تصادفی است که تکوین درونی آن در فرآیند فروپاشی به درون مغاک است-واقعهای ناضرور که تمایل دارد خود را ضروری جلوه دهد تا فوران دیگر عدمضرورتها به مثابه اقلیمها را محدود کند. زیرا فوران عدمضرورتها از طریق عدمضرورتی دیگر (همچون مرگ خورشید) سفری شیمیایی است که در آن افق خورشیدی در قالب عدمضرورتهای بیشمار دیگری درهممیشکند، که هرکدام حامل هزاران پیچوخم هستند، و در ژرفای مغاک پیچشی تودرتو ایجاد میکنند که نشان از بیرونبودگی رادیکال آن دارد. حیات روی زمین، به این معنا، عدمضرورتی است ناشی از خورشید روبهزوالی که بدنش، همچون یک جسد، آکنده از اقلیمهای کیهانی است در مقام عدمضرورتهای فورانکننده.
کاپیتالیسم، یا بازار خورشید روی سیاره
خورشیدمرکزی، همچون تمام صور بردگی، استراتژی بازاری خاصی دارد؛ نام آن کاپیتالیسم اولیه است. در کاپیتالیسم شیزوفرنیک، هرچند همهچیز باید به جانب فروپاشی تکنیکی-اقتصادی شتاب داده شود آن هم در مسیرهای هزینه که در اقتصاد خورشیدی مشخص شده است، حالات حیات در مقام مسیرهای همواره پیچاپیچتر به سوی مرگ، نباید صرفاً پذیرفته بلکه همچنین باید با تأکید تأیید شوند. تمایل به ظاهر پارادوکسیکال کاپیتالیسم (یعنی، دینامیسم دوگانهای هم به سوی فروپاشی ثاناتروپیک یا مرگسوی آن و نیز تشویق و ترغیب سبکهای زندگی) به این واقعیت ساده برمیگردد که برای خورشید، پدیدار حیات روی سیاره چیزی نیست جز بازهی وجهیِ فروپاشی انرژی که توسط اقتصاد خورشیدی تجویز شده و نظامهای ارگانیک آن را تحقق میبخشند. این صرفاً بدان معنا نیست که مرگ (مخصوصاً برای هستندگان سیارهای) ناگزیر است بلکه چنین مرگ یا بُردار بیرونیسازیای منحصراً محدود به حالات فروپاشی انرژتیکی (حالات حیاتی) است که خورشید بر روی سیاره ایجاد و تحمیل کرده است. اما این حالات فروپاشی انرژتیک که زمین را خارجیسازی میکنند، خود بخشی از اقتصاد خورشید هستند که همچنین نشان محدودیتهای اقتصادی و محدودههای توانمندیهای آن است در برابر پسزمینهی کیهانی مغاکی و بیرونی آن. به این معنا، کاپیتالیسم اقتصاد محدود خود را در قبال بیرونبودگی کیهانی (یا مرگ) با تولید مضاعف حالات یا سبکهای حیاتی که درواقع نرخهای مختلف فروپاشی انرژتیک هستند یا مسیرهای پیچاپیچ هزینه پنهان میکند. به عبارت دیگر، کاپیتالیسم که به لحاظ زمینی اقتصاد محدود خورشید را در قبال مرگ و بیرونبودگی دربرمیگیرد، نقاب اقتصاد عام و آزاد را در قبال حیات و مسئلهی مصرف به چهره میزند.
درونبودگی حیات روی زمین متکی بر درونبودگی حرارتی-هستهای خورشید است که خود وابسته به پسزمینهی کیهانی بیرونی است. کاپیتالیسم خورشیدی تنها بازاری است برای بازنمایی خورشید بیرونبودگی غنی و ناگشودنی و ناگزیر برای سیاره و حیات زمینی است، که الگوی انرژتیک خورشید را همچون تنها راه به جانب خارج عظیم مغاک تبلیغ میکند. اما این دقیقاً خورشید است که تصویر چنین خارجی را ترسیم میکند و فرصتهای نظری ناشی از استیلای بیرونبودگی رادیکال بر تفکر را محدود میکند. زمین، هماهنگ با رژیم اقتصاد خورشیدی که به لحاظ ویتالیستی متکثر ولی به لحاظ مرگسویی مونیست است، میتواند از نو اختراع و بازترکیب شود اما فقط بر روی سیارهای جدید یا بردهی خورشید، که حیات و مرگ آن توسط ستارهاش یا منبع گزاف انرژی آن تعیین شود. در چنین سیارهای، حرکات اندیشه و هنر در بند بازه محدودی در نسبت با بیرونبودگی کیهانی تحمیلشده از جانب خورشید و نیز انقیاد آکسیوماتیک حیات زمینی نسبت به امپراطوری خورشید هستند.
همانطور که رژیم پلورالیست حیات که درون اقتصاد خورشیدی جای دارد به شکلی انگلی آبشیفته است، زیادهخواهی و افراط کاپیتالیسم در حوزه سبکهای حیات و میانبرهای ویتالیستی نیز قرابت بسیاری با عصارههای زمینی دارد. الگوی خورشیدی مصرف میتواند خود را همچون الگوی انرژتیک مسلط در هر جایی که حیات ظاهر میشود تکثیر کند، یعنی، هرجا که آب هست. آب میتواند غرابتهای انرژتیک اقلیم خورشیدی را به شکلی کاملاً ویتالیستی اجرا کند و در نتیجه، الگوی خورشیدی مصرف انرژی درون مظاهر حیات را بازفعال کند. کاپیتالیسم، به شکلی مشابه، آبهای سیارهای را میمکد تا الگوهای انباشت و مصرف خود را از طریق توانمندیهای شیمیایی آنها به کار بندد. این بدان معنا نیست که از کارآمدی هیدرولیکی آبهای زمینی برای پراکنش و شیوع بازارهای آن و تحقق معاملات آن استفاده شود، بلکه مهمتر از آن، مسئله بر سر انطباق و ائتلاف افراطهای آن است با خود تعاریف و بنیانهای حیات. از آنجا که آبهای سیارهای (یا صور مایع در کل) قرابت بسیاری با فرمول حیات دارند، کاپیتالیسم با سرمایهگذاری در آنها و عملکردن از طریق آنها، میتواند معنایی زیستسیاسی نیز به گریزناپذیری قواعد و فعالیتهایش بدهد (بر اساس رشد و حیات). کاپیتالیسم، با منحلشدن در آبهای زمینی، همچون انرژی خورشیدی میتواند اقلیمها یا عدمضرورتهای خود را روی سیاره خلق کند، منجر به ظهور قلمروهای جدید، خطوط مهاجرت و اصلاحات جدید شود. اما آب دریافتکنندهی گشودهی شیمی به مثابه دینامیک کاربردی عدمضرورتهاست. چنان که گفته شد، اگر آبهای زمینی جاذبهای عدمضرورتها یا شیمی باشند، در این صورت صرفاً اقلیمهای خورشیدی را بنا نمیکنند بلکه همچنین الگوهای انرژتیک دینامیسی را ایجاد میکنند که با دیگر عدمضرورتها یا اقلیمهای کیهانی پیوند دارد. در نتیجه، آبهای زمینی تبدیل به جایگاههای فوران عدمضرورتها به درون عدمضرورت ازپیشمستقر و درونیشدهای میشود که در مورد سیارهی زمین عبارت است از همان اقتصاد شمسی خورشید و اقلیمهای محدود آن. در نتیجه، آبهای زمینی کارگزاران همدستی و توطئهای هستند که طی آن اقیلمهای کیهانی به درون درونبودگی خود حیات زمینی فوران میکنند. همین فوران اقیلمهای کیهانی است که مسیر بیرونبودگی یا فروپاشی به درون مغاک را هم برای حیات زمینی و هم اقلیمهای تولیدشده توسط خورشید ترسیم میکند. اما، همدستی بین آب حیات و اقلیمهای کیهانی یا آنچه میتوان شیمی خواند، خصلتی شیمیایی دارد؛ این همدستی به مرگ حیات و آب جنبههای مولّد غریبی میبخشد. فوران اقلیمهای کیهانی به درون بیوسفر زمینی مولّد یک دینامیک مرگ یا خط بیرونیسازیای است که بیان و دینامیسم آن نه شبحآسا، روحمانند یا علمالاشباحی (hauntological) بلکه شیمیایی است. آب میرنده در قالب تودههای لجن به سیاهی میگراید و بیوسفری که از چنین آبی تغذیه میکند نیز میمیرد یا به شکل شیمیایی در قالب بیرونبودگی کیهانی فرومیپاشد. چون این مرگها واجد تمایلات شیمیایی هستند، مولّد عدمضرورتهای بیشتر یا خطوط دینامیسمهای شیمیاییای هستند که کیهان را به لحاظ اقلیمی بدل به امری غریب میکند. این نسبت اقلیمی بین خورشیدی محتضر و زمینی محتضر چنان که به لحاظ شیمیایی در آب فرافکنی شده، به شکل جذابی توسط هنرمندی به نام پملا روزنکرانتس[4] ترسیم شده است. آنچه روزنکرانتس به شکلی هنری پیشنهاد میکند این است که آب (علیرغم وفاداری ظاهریاش به حیات زمینی) به لحاظ شیمیایی توانشهای عدمضرورتهای کیهانی را میگشاید که فوران ناگزیر آنها به درون جهان ما که به شکلی سطحی خورشیدی است، یک اکولوژی زمینی مغاکی را ایجاب میکند.
اکولوژی کیهانی یا نظم امر غریب
حیات به لحاظ اکولوژیکی با مرگ آب میمیرد، یا به بیان دقیقتر، وقتی آبها با دیگر عدمضرورتهای کیهانی وارد واکنش میشوند که اقلیمهای آنها نسبت به اقلیم حیات زمینی و زنجیرهای خورشیدیاش بیرونی است. از آنجا که بیان آب میرنده دلالت بر چیزی جز وصلت شیمیایی بین آب و عدمضرورتهای کیهانی ندارد، مرگ اکولوژیکی معنایی ندارد جز فنا از طریق آبی سیاه که به لحاظ شیمیایی چنان قدرتمند است که میتواند زایایی حیات یا دوام بقا را حمایت کند. مرگ اکولوژیکی بدل به شکلی از نزول به درون مغاک کیهانی میشود که به لحاظ شیمیایی چنان تولیدگر است که نمیتوان آن را انسانستیزانه ظلمانی یا به شکلی پساانسانگرا، نویدبخش تلقی کرد. این مرگ اکولوژیکی زمین سخت یادآور توصیف ویکتور هوگو از برکههای وحشتناک گِلولای در پاریس است: «در گودال لجن […] محتضر نمیداند تبدیل به روح شده یا وزغ. هر جای دیگری گورها هولناکند، اینجا بیشکلاند» (ویکتور هوگو، بینوایان).
در چنبر گلولای کیهانی که عدمضرورتهایش به شکل شیمیایی به درون آب حیات فوران کردهاند، مرگ اکولوژیکی زمین واکنش شیمیایی شگفتی است که هیچ روحی از دل آن برنمیخیزد تا به تعقیب و آزار کیهان بپردازد یا خواستار سوگواریای درخور شود.
زمینیبودن حقیقی همان سطحیبودن نیست، یعنی، به معنای آن نیست که زمین را یک سطح-بیوسفر سیارهای (بردهی خورشید) تلقی کنیم یا سیاره را به جایگاه خورشید برکشیم (هژمونی خورشیدی). حقیقتاً زمینی بودن مستلزم پیشفرض مرگ و عدمضرورت ناب زمین در هر معادله، فکر، فوران خلاقیت و مداخلهی سیاسی است. تفکر زمینی میرایی (عدمضرورت کیهانی) را همچون هستهی درونماندگار خود میپذیرد. اگر پذیرش میرایی زمین را باید همچون نشان تفکر زمینی وضع کرد، سبب آن است که چنین میراییای (چنان که گفته شد) یعنی درک گشودگی زمین به جانب بیرونبودگی کیهانی نه برحسب تضایفهای ویتالیستی/نکروکراتیک (همچون نسبت زمین با خورشید) بلکه برحسب شیوههای بدیل مردن و فروپاشی به درون مغاک کیهانی. مقصود از «بدیل» شیوههایی از بیرونیسازی و فروپاشی است که توسط تضایف اقتصادی زمین و خورشید دیکته نشده باشد. این شیوههای بدیل بهبندکشیدن بیرونبودگی کیهانی یا فروپاشی به درون مغاک نخست عبارت است از یک اکولوژی زمینی که در آن زمین و خورشید هردو صرفاً ناضرور هستند و در نتیجه بالضروره هستندگانی میرا تلقی میشوند. پس تنها اکولوژی زمینی حقیقی آن است که بر طبیعت یکجانبهی فروپاشی کیهانیای بنا شده باشد که در برابر آن هیچ فرصت مقاومتی نداریم-بلکه تنها فرصتهایی داریم برای طراحی طرحهای همدستی. از این لحاظ، تفکر و خلاقیت زمینی باید بالضروره با اولوژی پیوند یابند اما با اکولوژیای که مبتنی بر قوای تکوجهی عدمضرورتهای کیهانیای چون تغییرات اقلیمی، رانههای تکین، فورانهای شیمیایی و فروپاشی مادی است. هر شکل دیگری از تفکر که به توصیفات بصری زمین همچون مرمر آبی یا خورشید همچون شعلهای گزاف تکیه کند چیزی نیست جز تسلیم به بردگی خورشیدمرکز.
[1] کنایه از این دغدغهی کلی فلسفهی مدرن، از دکارت تا دلوز و لند، ناظر به لمسکردن جهان خارج از ذهن سوژه. خارج بزرگ. میسو این خارج بزرگ (the great outdoors) را همان واقعیت عاری از تضایف با ادراک انسانی میداند که فلسفهی مدرن، به خصوص پس از کانت (تا دریدا و هایدگر و حتی دلوز) حکم به دسترسناپذیری به آن بدون التزام به شروط تضایف با ادراک انسانی، رخداد ازآنخودکننده یا امری از این دست داده است. پرسش ماتریالیسم اسپکیولیتیو یا نظری این است که چگونه میتوان به واقعیت عاری از انسان اندیشید. مسیری که نگارستانی در پیش میگیرد بیش از هر کس، متکی بر مواضع فروید، باتای، دلوز و لند است. م.
[2] روشن است که اشاره به باتای است. م.
[3] مقصود از بیرونبودگی همان بازگشتن ارگانیسم از درونیت خود به بیرونیت ماده غیرارگانیک است. همان مرگ یا فروپاشی ناگزیر که مسیر حرکت ارگانیسم را پیشاپیش تعیین کرده است. م.
[4] Pamela Rosenkranz
مشخصات متن اصلی:
https://s3.amazonaws.com/arena-attachments/77498/12830-solar_inferno_and_the.pdf